بهرام چوبین
بهرام مِهربندَک یا بهرام ششم ملقب به بهرام چوبین یا وهرام چوبینه (به پارسیگ: 𐭥𐭫𐭧𐭫𐭠𐭭) پسر بهرام گشنسپ از خاندان مهران (یکی از هفت خاندان ممتاز ساسانی[۱]) و اهل شهر ری بود.[۲] درباره معنای لقب چوبین چند علت ذکر شده که قدیمی ترین روایت این است که او به علت بلندی قد و لاغر بودن اندام، به چوبین (مانند چوب) معروف شده بود.
بهرام چوبین 𐭥𐭫𐭧𐭫𐭠𐭭 | |
---|---|
شاهنشاه ایرانشهر (مدعی) | |
سلطنت | ۵۹۰ – ۵۹۱ |
پیشین | خسرو پرویز |
جانشین | خسرو پرویز |
درگذشته | ۵۹۱ فرغانه، خاقانات غربی ترک |
فرزند(ان) | مهران نوشراد شاپور |
خاندان | خاندان مهران |
پدر | بهرام گشنسپ |
جلال خالقی مطلق عقیده دارد که «شوبین» لقب بهرام نیز تحریف دیگری از همان لقب آرش باشد که بهرام خود را از نسل وی می دانست. در این صورت، گونهٔ بهظاهر فاسدتر و بیمعنی «سونیر» که در نظمالجوهر آمدهاست، به اصل فارسی یعنی «شیواتیر» نزدیکتر است که بعداً به گونههای فاسدتر، ولی در عین حال معنیدارِ «شوبین» و «چوبین» تحریف بیشتری یافتهاست.[۳] برخی نیز این لقب را با زوبین به معنای نیزه مربوط دانستهاند.[۴]
نام و پیشینه
ویرایشبهرام چوبین که با نامهای دیگری مانند وهرام چوبین، بهرام ششم و وهرام چوبینه نیز شناخته میشود، پسر بهرام گشنسپ میباشد. خاندان مهران به عنوان یکی از هفت خاندان ممتاز ساسانی بهشمار میرفت که بهرام چوبین از این خاندان بوده است. حوزه حکومت این خاندان ری و طبرستان (مازندران) بود. دلیل شهرت بهرام به چوبین بخاطر قامت بلند و لاغر بودن اندامش بوده است. سرگذشت بهرام را نویسنده گمنامی نوشته که میگوید علاوه بر قهرمان بودن بهرام در جنگ، او دارای خصلتهای نیکی بوده و به عنوان یک جوان مرد شناخته میشد.[۵]
هجوم گوک ترکان
ویرایشدر سال ۵۸۸–۵۸۹ میلادی، در آخرین سال سلطنت هرمز چهارم، لشکریان خاقانات غربی ترک و خزرها به سرزمینهای اران و آرمین (ارمنستان) حملهور شدند. در همین زمان در شرق نیز باغا خاقان[الف] به ایران حمله کرد و سپاه صد هزار نفری ایران که در مرز به نگهبانی میپرداخت، مغلوب ترکان شد.[۷] بهرام در آن هنگام مرزبان، استانهای ارمنستان و آذربادَگان (آذربایجان) بود. هرمز چهارم بهرام را برای مقابله به سوی ترکها گسیل داشت.[۸]
این جنگ به نام نخستین جنگ ساسانیان و ترکها[ب] شناخته میشود. بهرام دوازده هزار تن از سوارکاران را برگزید که سن هیچ یک از آنان کمتر از چهل سال نبود. این در حالی بود که سپاه پادشاه ترکان، چهارصد هزار تن نیز ذکر کرده اند که تا هرات و بادغیس پیش آمده بودند. گمان میرود که بهرام از این روی این رقم سپاهی را انتخاب کرده است که عدد دوازده در نزد ایرانیان مقدس بوده و در تاریخ اسطورهای ایران نیز در چند جنگ، مثل جنگ رستم با کیکاووس و جنگ اسفندیار با ارجاسب و جنگ گودرز به خونخواهی سیاوش، نیز دوازده هزار نفر، در سپاه شرکت داشتند و در تمامی این جنگها ایرانیان پیروز شده بودند.[۹] سپس جنگ دیگری با دشمن کرد که در آن پسر خان بزرگ هم به اسارت درآمد.[۱۰]
بهرام که سرداری دلیر بود با سپاهی اندک اما زبده، سپاه خاقان را در مرزهای شرقی به شدت شکست داد؛ حتی باغا خاقان (شابه شاه) را کشت و علاوه بر غنایم سرشار و باورنکردنی که به دست آورد، ترکان را به پرداخت باج نیز ملزم کرد.[۱۱]
در ۷ آذر ۵۸۸ میلادی، ارتش ایران در جنگ با خاقان در بلخ، از جنگافزار تازهای که در آن نفت خام به کار رفته بود، سود برد. در این جنگ بهرام چوبین که در تاریخ نظامی جهان، از او به نابغهٔ رزم نام بردهاند فرماندهی ارتش ایران را بر دوش داشت. شمار نیروهای خاقان ۳۰۰ هزار تن و شمار سربازان بهرام چوبین، ۱۲ هزار تن بود. بهرام چوبین برای آنکه بتواند از عنصر غافلگیری استفاده کند ، نخست به اهواز رفت سپس از راه یزد و کویر، خود را به خراسان رساند، از این رو، هنگامی خاقان از لشکرکشی بهرام آگاه شد که تا رسیدن سربازان ایرانی به بلخ، تنها ۴ روز مانده بود. بهرام به یگانهای آتشبار (نفتاندازان) گفت که یورش را با پرتاب پیکان های شعلهور آغاز کنند و ادامه دهند تا آرایش سپاهیان خاقان برهم خورد. در این نبرد، بهرام با ۲ هزار سوار گزیده به جایگاه خاقان یورش برد. خاقان گریخت سپس کشته شد و سپاه بزرگ او از هم پاشید و پسر وی نیز گرفتار شد. این جنگ تنها یک روز به درازا کشید که از شگفتیهای تاریخ نظامی جهان است.[۱۲]
شورش علیه هرمز چهارم
ویرایشپیش زمینه
در تاریخ هفت اقلیم و الفی جاماسب ملقب به اردوان شاه پسر هرمز آورده شده است، که توسط بهرام چوبین (از بزرگزادگان خاندان اشرافی مهران) تربیت یافته است. خسرو پرویز که به سلطنت رسید به وی لقب برمک داد و او را متولی نوبهار کرد، فرمانروایی بلخ، کابل، سند، فرغانه، مکران... بهدست او سپرد.
در دوران هرمز چهارم، ایران و امپراتوری بیزانس بار دیگر وارد جنگ با هم شدند. از معروفترین و زبدهترین سرداران هرمز، فردی بود به نام بهرام چوبین[پ] از مردم ری، پسر بهرام گشنسپ[ت]. وی فرماندهی توانمند و محبوب سپاهیان، و در عین حال پرنخوت و پرمدعا و سخت آزمند قدرت؛ و از این بابت به بزرگان ملوکالطوایفی قدیم شباهت داشت. در همین زمان (۵۸۸ م) علاوه بر مشکل رویارویی با بیزانس، یک مشکل دیگر هم از سوی شرق و شمال به وجود آمد: خاقان ترک باغا خاقان که در منابع اسلامی به اشتباه شابه شاه (ساوه شاه؛[۱۳] سابه شاه)[ث] نامیده شدهاست،[ج] و گویا علاوه بر خیال انعقاد معاهدهٔ بازرگانی با بیزانس، رؤیای تسلط بر ایران و بیزانس را نیز در سر میپروراند، علیرغم خویشاوندیای که با هرمز داشت، از وضع موجود - مخالفت بزرگان با هرمز و اشتغال ساسانیان به جنگ با بیزانس - استفاده کرد[۱۴] و در سال ۵۸۸ م. به همراه اتباع هپتالیاش شروع به تاختوتاز در جنوب آمودریا کرد و سپاهیان ایران را در بلخ شکست داد و تا شهرهای تالقان،[چ] بادغیس و هرات پیش رفت. در همین هنگام اعراب مرزنشین در حدود فرات به سرکردگی دو شیخ به نامهای عباس احول و عمرو بن ازرق هم بر ساسانیان شوریدند و سرزمینهایی را که تا کرانههای فرات امتداد داشتند، مورد غارت قرار دادند.[۱۳] طوایف ترک و خزر نیز از طریق خزر و تنگهٔ در آلان (دربند بابالابواب) به آران و آرمین حمله کردند.[۱۱][۱۳]
همچنین هرمز سپاه بزرگی به جنگ خزرها فرستاد و آنها را به سختی شکست داد و مجبور به بازگشت کرد.[۱۵] کار مقابله با شیوخ عرب هم آسان بود و آنها با دریافت مبلغی اندک، حاضر شدند از ادعاهای خود کوتاه بیایند و میانرودان ایران را تخلیه کنند.[۱۶]
این پیروزی چشمگیر و نیز پیشینهٔ تباری طولانی تر بهرام نسبت به ساسانیان،[ح] باعث تکبر و غرور هرچه بیشتر بهرام شد. هرمز که کمکم از پیروزیهای این سردار نگران میشد،[۱۰] او را به فرماندهی کل سپاه در برابر بیزانس گماشت و بلافاصله به جنگ در لازستان، آرمین (ارمنستان) و نواحی جنوبی قفقاز گسیل داشت (۵۸۹ م). اما بهرام که از موفقیتهای چشمگیر پیشین و این انتصاب مهم بسیار مغرور شده بود، در جنگ با بیزانسیها شکست سختی خورد.
آغاز شورش
هرمز که فرصت مناسبی یافته و از شکست او باطناً خشنود شده بود و میخواست غرور وی را بشکند، به نشانهٔ تحقیر، دوکدان و جامهای زنانه برای او فرستاد و او را به طرز زشتی از فرماندهی سپاه برکنار کرد.[۱۰] اما بهرام با نمایش زیرکانهای که ترتیب داد، موفق شد سپاه تحت امرش را در اهانتی که پادشاه به او کرده بود، شریک و همدرد کند و احساسات آنها را تحریک نماید. سربازان وفادار به بهرام، این توهین شاهنشاه به سردار محبوبشان را توهین به خود قلمداد کردند و به شدت برافروختند و بهرام به پشتگرمی این هواداران و به سبب اطمینان و اعتمادی که نسبت به وفاداری و سرسپردگی آنها داشت، برعلبه شاه شورش کرده و اهانت شاه را با اعلام استقلال از حکومت مرکزی پاسخ داد (۵۸۹ م).[۱۱] این طغیان باعث شد، شورشهای گوناگونی از هر گوشهٔ مملکت شعلهور شود، چون غیر از سپاه بهرام، دستههایی از یک سپاه دیگر هم که در حوالی نصیبین از بیزانسیها شکست خورده بودند و از خشم و تنبیه شاه میترسیدند، در طغیان با بهرام همنوا شدند.[۱۰] وضعیت در تیسفون هم به ضرر هرمز بود: بیعدالتی شاهنشاه، خشونت و تندیهای او با نجبا و درباریان، آنها را سرخورده و به شدت از شخص شاه منزجر کرده بود. هیربدان و موبدان هم از سیاستهای دینی هرمز شدیداً ناراضی بودند و در واقع هر چهار پایهٔ تخت سلطنت به لرزه افتاده بود.[۱۷]
واقعهٔ شورش بهرام از آن جهت که نخستین باری بود که فردی خارج از خاندان ساسان ادعای سلطنت و علیه حکومت مرکزی شورش میکرد، حائز اهمیت است. این شورش احتمالاً تکانه شدیدی به ساسانیان وارد کرده بود.[۱۸] وقوع شورش مزبور شاید به سبب خصوصیات نظام متمرکز نیرومند و مشکلات تبلیغات مربوط به شاهنشاهی در حکومت ساسانی هنگام روی کار آمدن فرمانروایی ضعیف یا مورد نفرت بوده باشد. نهادهای اصلاح شدهٔ زمان قباد یکم و خسرو انوشیروان با گذشت زمان استوارتر شده و کمکم چنان نیرویی یافته بودند که به رغم آشوبها و تنشهای سیاسی موجود در ساختار قدرت، به خوبی به کار خود ادامه میدادند.[۱۸] همین مسئله در مورد امور محلی نیز صادق بود؛ دهقانها تبدیل به مقامات رسمی و مهمی شده بودند، و در نظر اهالی هر محل، اداره کردن امور آن محل بهخصوص و پرداختن به مسائل و موضوعات محلی و جزئی از پرداختن به مسائل کلان سیاسی شاهنشاهی اهمیت بیشتری یافته بود.[۱۸] تورج دریایی بر این باور است که «با وارد آمدن ضربات سنگینی بر تبلیغات شاهنشاهی در قرن هفتم میلادی و فتوحات اعراب مسلمان، تغییر و تحول واقعی مهمی در نهادها و تأسیسات و مقامات شاهنشاهی پدید نیامد و نظام حتی در زیر فرمانروایی حکام مسلمان به کارکرد خود ادامه داد. این موضوع را پذیرش نظام اداری ایران و کارکنان آن توسط خلفای اسلامی تأیید میکند».[۱۸]
بهرام روی پشتیبانی موبدان و بزرگان ناراضی حساب میکرد. علاوه بر این او از اینکه سوءظن موجود بین هرمز و پسرش خسرو، پادشاه را از اخذ تصمیم قاطع برای مقابله با او باز خواهد داشت، تا حدی مطمئن بود، چون طبق یک روایت طبری، ظاهراً خود او در ایجاد نفاق و وحشت بین پدر و پسر دست داشت و ترتیب کار را طوری داده بود که خسرو به سبب ترس از پدر، پایتخت را ترک کند. اما به نظر میرسد بهرام برخلاف انتظاری که داشت، حمایت چندانی از بزرگان ندید. با این حال، باز هم هرمز از جانب پسرش و هواخواهان او نگران بود، و در نتیجه دیگر در تیسفون احساس امنیت نکرد و به ویهکواذ (بهقباد) در نزدیکی سلوکیه نقل مکان نمود.[۱۷]
پادشاهی بر ایران
ویرایشبهرام چوبین قصد نداشت که حاکمیت پادشاه جدید را بپذیرد، چون خودش سودای پادشاهی داشت. خاندان بهرام مدعی بودند که از نسل شاهان اشکانی اند و بهرام بر این امر تکیه کرده و خودش را پادشاه نامید. از آن جا که سپاه بهرام نیرومند بود، خسرو پرویز عقب نشینی کرد. بهرام پیروزمندانه به پایتخت آمد، به دست خود تاج بر سر گذاشت و با نام بهرام ششم، سکه ضرب کرد. در همین زمان خسرو پرویز از مرز ایران گذشته به امپراتور بیزانس، موریس پناه برد.
یک سال پادشاهی بهرام، همراه با مجموعهای از شورشها بود. وندوی دایی خسرو پرویز که دستگیر و زندانی شده بود، به کمک چند تن از بزرگان، از زندان رهایی یافت و بهعنوان رهبر مخالفان در مقابل بهرام قرارگرفت. سپس وندوی به آذربادَگان گریخت و نزد برادر خود گستهم به کمک خسرو پرویز رفتند.
پیکار با خسرو پرویز
ویرایشخسرو پرویز که پیشتر به دربار بیزانس گریخته بود، پس از یک سال همراه با سپاهی که امپراتور موریس در اختیارش گذاشته بود به ایران بازگشت و با سپاه بهرام در حوالی شهر گنزک در آذربادَگان جنگید موفق شد او را شکست دهد. بهرام پس از شکست عقب نشینی و از ایران فرار کرد.[۱۹]
سرانجام بهرام چوبین
ویرایشدر سال ۵۹۱ میلادی بهرام چوبین بعد از شکست در نبرد نهایی با خسرو و سپاهیانش، همراه با باقیماندهٔ سپاهش به سوی ترکان گریخت و با مهربانی تمام از سوی خان ترک پذیرفته شد. در منابع پارسی از این خان ترک نامی برده نشده است. گمان میرود این خان یون یوللیق یا تولان خاقان، فرمانروای خاقانات ترک شرقی باشد که با خاقانات ترک غربی جنگ داشتند و شاید به همین سبب بهرام را پناه داد.[۲۰] سرانجام بهرام چوبین در شهر فرغانه درگذشت. خسرو با هدایایی که برای خاتون همسر خان ترک فرستاد، موجبات کشته شدن بهرام را فراهم کرد. خاقان ترک که از مرگ بهرام، غمگین شده بود، از گردیه خواهر بهرام چوبین، خواست که به همسری برادر خاقان، درآید. گردیه پیشنهاد خاقان را نپذیرفت و همهٔ سپاهیانی را که همراه برادر وی، بهرام، به دیار ترکان آمده بودند، از دیار ترکان بیرون آورده و به ایران بازگرداند.[۲۱]
بهرام چوبین در ادبیات ایران
ویرایشداستان بهرام چوبین در کتابی به عنوان بهرام چوبین نامگ در ایران باستان وجود داشته است که متأسفانه برجای نمانده است. مورخان ایرانی چون طبری، دینوری، بلعمی، و فردوسی نیز مطالبی از این داستان را به رشتهٔ تحریر کشیدهاند.[۲۲]
سرگذشت پرحادثهٔ بهرام چوبین در اذهان ایرانیان تأثیری قوی گذاشته است و موجد افسانهٔ شیرینی به زبان پهلوی شده است که مطالب آن را مورخان عرب و ایران، بالاخص فردوسی در کتب خویش آوردهاند. مؤلف گمنام این روایت توانستهاست سرگذشت آن سردار بزرگ ناکام را با بیانی کافی، مجسم و محسوس کند. بنابر قول او بهرام نه تنها در لشکرستانی از قهرمانان مشهور بهشمار میآمده، بلکه در خصال مردانه و اطوار شایسته دارای مقامی عالی بودهاست.[۲۳]
تبارنامه
ویرایشبهرام گشنسپ | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مردانسینا | نامعلوم | بهرام چوبین | گردوی | گردیه | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوشراد | مهران بهرام چوبین | شاپور | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
سیاوش (سیاوخش) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
تُوگمت | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
جُوتمن | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
سامانخدا | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
جستارهای وابسته
ویرایشیادداشتها
ویرایش
- ↑ نام این خاقان ترک در اصل باغا خاقان بوده که در منابع ایرانی [به اشتباه] ساوه شاه آورده شدهاست.[۶] طبری از او با نام شابه شاه یاد میکند.
- ↑ در شاهنامه با نام، نبرد ایران و توران شناخته میشود.
- ↑ وهرام ژوپین؛ وهرام زوبین، به گفتهٔ کریستنسن (ایران در زمان ساسانیان، ترجمهٔ فارسی رشید یاسمی، انتشارات نگاه، تهران، ۱۳۸۹، پاورقی اول صفحهٔ ۴۲۸)، مینورسکی این اسم را با لفظ دیلمی ژوپین (Zôpin) یا زُپین (zopen)، به معنای زوبین مقایسه کردهاست.
- ↑ در تاریخ طبری، بهرام جشنس گفته شده.
- ↑ Šāwa; Šāvah, Sāva, Sābah
- ↑ Bagha Qaghan (A.D. 587 - 589), هفتمین فرمانروای خاقانات ترک.
- ↑ یا تالِقان؛ شهری در افغانستان امروزی و مرکز ولایت تَخار.
- ↑ اشکانیان در فرمانروایی، سابقهٔ بیشتری از ساسانیان داشتند.
پانویس
ویرایش- ↑ زرین کوب، ص ۵۰۷
- ↑ تورج دریایی، شاهنشاهی ساسانی، برگردان مرتضی ثاقبفر، نشر ققنوس، چاپ یکم، ۱۳۸۳. شابک ۹۶۴−۳۱۱−۴۳۶−۸، ص۴۷.
- ↑ خالقی مطلق، لقب بهرام، ۱۶۲.
- ↑ تاریخ مصور ایران ساسانی صفحه ۲۱۴
- ↑ «sarpoosh». sarpoosh. دریافتشده در ۲۰۲۳-۰۷-۰۸.
- ↑ شهبازی. "BAHRĀM (2) , (Section vii. Bahrām VI Čōbīn)". دانشنامه ایرانیکا.
- ↑ ایران و ترکان در روزگار ساسانیان. ص ۱۱۰
- ↑ ایران و ترکان در روزگار ساسانیان. ص ۱۱۱
- ↑ ایران و ترکان در روزگار ساسانیان. ص ۱۱۲
- ↑ ۱۰٫۰ ۱۰٫۱ ۱۰٫۲ ۱۰٫۳ قدیانی، تاریخ کامل ایران زمین، ۸۳۸.
- ↑ ۱۱٫۰ ۱۱٫۱ ۱۱٫۲ زرینکوب، تاریخ مردم ایران، ج ۱، ص ۵۰۷.
- ↑ لطفینیا، سلیمان. «روزشمار تاریخ». هفتهنامهٔ امرداد، شنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۱، سال سیزدهم، شمارهٔ ۲۸۷، ص ۸.
- ↑ ۱۳٫۰ ۱۳٫۱ ۱۳٫۲ رضا، ایران و ترکان در روزگار ساسانیان، ۱۰۶.
- ↑ قدیانی، تاریخ کامل ایران زمین، ج ۱، ص ۸۳۸.
- ↑ جلیلیان، تاریخ تحولات سیاسی ساسانیان، ۴۲۹–۴۲۸.
- ↑ رضا، ایران و ترکان در روزگار ساسانیان، ۱۱۰.
- ↑ ۱۷٫۰ ۱۷٫۱ زرینکوب، تاریخ مردم ایران، ج ۱، ص ۵۰۸.
- ↑ ۱۸٫۰ ۱۸٫۱ ۱۸٫۲ ۱۸٫۳ دریایی، شاهنشاهی ساسانی، ۴۸.
- ↑ کریستن سن، ص ۴۶۵ و ۴۶۶
- ↑ رضا، ایران و ترکان در روزگار ساسانیان ص ۱۲۸
- ↑ طبری، ص ۷۳۴
- ↑ ایران و ترکان در روزگار ساسانیان. ص ۱۱۴
- ↑ کریستن سن، ص ۴۶۶
منابع
ویرایش- زرین کوب، عبدالحسین. تاریخ مردم ایران، قبل از اسلام. تهران: انتشارات امیر کبیر، ۱۳۶۴
- کریستین سن، آرتور. ایران در زمان ساسانیان، ترجمهٔ رشید یاسمی. چاپ پنجم. تهران: انتشارات امیرکبیر ۱۳۶۷
- رضا، عنایت الله. ایران و ترکان در روزگار ساسانیان. تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۶۵
- طبری، محمد بن حریر. تاریخ طبری جلّد دوِم. ترجمه ابولقاسم پاینده، چاپ دوم. تهران: انتشارات اساطیر، ۱۳۶۲
- سالروز درگذشت بهرام چوبین و نگاهی به کارهای او
پیوند به بیرون
ویرایشبهرام چوبین زادهٔ: ؟ م درگذشتهٔ: ۵۹۱ م
| ||
عنوان سلطنتی | ||
---|---|---|
پیشین: هرمز چهارم |
شاهنشاه ایرانشهر (مدعی) ۵۹۰ – ۵۹۱ م متصدی همزمان: خسرو پرویز |
پسین: ویستهم |