غوریان
سلطنت غوری، غوریان یا شَنسَبانیان، دودمانی فارسی زبان [۸] به مرکزیت شهر فیروزکوه (غور) (افغانستان امروزی) از ۷۸۶ الی ۱۲۱۵ میلادی (به مدت ۴۳۰ سال) بودند که گسترهشان را از غور آغاز کردند و در میانهٔ سدهٔ دوازدهم تا سالهای آغازین سدهٔ سیزدهم میلادی به یک قدرت عمده تبدیل شدند. غور مرکز هستهٔ نظامی امپراتوری آنها بوده و از سال ۱۱۴۸ الی ۱۲۱۵ از باختر به گرگان و دریای خزر، از خاور به هند و بنگال، از شمال به مرو و خوارزم و از جنوب به سند و دریای عرب حکم میرادند.[۹][۱۰][۱۱]
سلطنت غوری | |||||||||||||
---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|
۷۸۶ میلادی–۱۲۱۵ میلادی | |||||||||||||
پرچم | |||||||||||||
پایتخت | فیروزکوه[۱] هرات[۲] غزنی (۱۱۷۰–۱۲۱۵)[۳] لاهور (زمستان) | ||||||||||||
زبان(های) رایج | فارسی (زبان رسمی)[۴] | ||||||||||||
دین(ها) | پیش از ۱۰۱۱: پاگانیسم[۵] از ۱۰۱۱: اسلام سنی[۶] | ||||||||||||
حکومت | پادشاهی موروثی سلطنت مطلقه | ||||||||||||
سلطان | |||||||||||||
• ۱۱۰۰–۱۱۴۶ میلادی | علاوالدین حسین | ||||||||||||
• ۱۱۴۶–۱۱۴۹ میلادی | سیفالدین سوری | ||||||||||||
• ۱۱۴۹–۱۱۴۹ میلادی | بهاالدین سام یکم | ||||||||||||
• ۱۱۴۹–۱۱۶۱ میلادی | سیفالدین محمد | ||||||||||||
• ۱۱۶۱–۱۱۶۳ میلادی | علاءالدین جهان سوز | ||||||||||||
• ۱۱۶۳–۱۲۰۳ میلادی | غیاثالدین غوری | ||||||||||||
• ۱۲۰۳–۱۲۰۶ میلادی | معزالدین محمد غوری | ||||||||||||
تاریخ | |||||||||||||
• ظهور شنسبانیان | ۷۸۶ میلادی | ||||||||||||
• تسخیر غزنی | ۱۱۵۱ میلادی | ||||||||||||
• انقراض غزنویان | ۱۱۸۶ میلادی | ||||||||||||
۱۲۰۲ میلادی | |||||||||||||
• تقسیم به شاهزادهنشینی | ۱۲۱۵ میلادی | ||||||||||||
مساحت | |||||||||||||
۱۲۰۰ م.[۷] | ۲٬۰۰۰٬۰۰۰ کیلومتر مربع (۷۷۰٬۰۰۰ مایل مربع) | ||||||||||||
| |||||||||||||
امروز بخشی از | فهرست افغانستان پاکستان تاجیکستان ایران ترکمنستان ازبکستان قرقیزستان چین هند بنگلادش |
غوریان در ابتدای ظهور اسلام در فیروز کوه یک از حکومت های ملک الطوایفی آن زمان را تشکیل میدادند، شنسپ امیر غور با نامه و پرچم که علی بن ابیطالب، خلیفه چهارم، برایش فرستاد اسلام آورده و عهد لوا را از آن حضرت دریافت کرد، نام خود را حسن سنسپ گذاشت و پرچم اسلام را در فیروز کوه به اهتزاز در آورد، که تبدیل به فرهنگ در قلمرو غوریان شد، که امروزه نیز آن پرچم را مردم به تقلید از ملک شنسپ بنام جهنده سخی در نوروز هر سال بالا می کنند، بعد از اسلام آوردن غوریان حکومت شان را تا قرن ۱۱ میلادی بر مناطق غور و اطراف آن حفظ کردند، اما در دوره غزنویان تحول و پیشرفت در حکومت غوری آغاز شد، که آن ها به عنوان دست نشانده غزنویها و بعداً سلجوقیان در ولایت غور حکمرانی میکردند. با این حال، در اوایل قرن دوازدهم، غوریان از رقابت طولانی مدت بین سلجوقیان و غزنویان بهره برده، اقدام به تسخیر شرق افغانستان و هندوستان کردند. علاءالدین حسین غوری با تصرف و غارت غزنی در سال ۱۱۴۹ میلادی، به انقیاد غوریان از غزنویان پایان داد. سلجوقیان دشمن بزرگ غوریان نیز در سال ۱۱۹۴ میلادی به دست خوارزمشاهیان از بین رفتند.
در دوران سلطنت برادرزادههای علاءالدین حسین غوری، غیاثالدین محمد و شهابالدین محمد، امپراتوری غوری به بیشترین گستره سرزمینی خود رسید. غیاثالدین محمد سرزمین غوریان را به خراسان، مرو، خوارزم، گرگان و دریای خزر گسترش داده، در حالی که برادرش شهابالدین به فتوحات در پنجاب، هند و بنگال میپرداخت. غوریان اوّلین دودمان مسلمان بودند که اسلام را به بنگال آوردند و در طولانی مدّت باعث شکلگیریِ کشور مسلمان بنگلادش شدند.
غیاثالدین محمد در سال ۱۲۰۳ بر اثر بیماری روماتیسمی درگذشت و اندکی پس از آن غوریان در سال ۱۲۰۴ میلادی، غوریان از نیروهای خوارزمشاهیان و قرهختاییها در اندخوی شکست خوردند. با وجودیکه در سال ۱۲۱۵ علاءالدین محمد خوارزمشاه به نفوذ غوریان در خراسان نقطه پایان گذاشت، اما بازماندگان غوریان به مدت ۵۰۰ سال بر هند فرمان راندند.
اصل و نسب
ویرایشترک نبودن غوریان
در کتاب تاریخ جهانگشای جوینی در صفحه ۱۹۳ مربوط به گفت و گوی میان یمین ملک یکی از ترکان خوارزمشاهی و محمد علی خرپوست غوری یکی از جنگاوران غوری خطاب به فرمانده ترک،نوشته شده است:«ما مردمی غوری ایم و شما ترک، با هم زندگانی نتوانیم کرد».[۱۲] این مطلب بیانگر یکی نبودن ترکان و غوریان و جدا بودن ایشان از یک دیگر است.
کلیفورد ادموند باسورث تاریخدان و خاورشناس انگلیسی دربارهٔ قومیت غوریان آورده است: «ما چیزی دربارهٔ قومیت غوریان بهطور کلی و شَنْسَبانیها بهطور خاص نمیدانیم، ما تنها میتوانیم فرض کنیم که آنها تاجیک بودند.»[۱۳][۱۴] غوریان به ملوک شَنسَبانی یا آل شنسب نیز مشهور بودهاند. علت این شهرت، انتساب آنان به شخصی به نام حسن شنسب است[۱۵] که گفته میشود در صدر اسلام میزیسته است و بهدست علی ابن ابیطالب اسلام آورده است.[۱۶]
زبان غوریان
ویرایشزبان مادری غوریان ظاهراً با زبان درباری آنها یعنی دری متفاوت بود. ابوالفضل بیهقی، مورخ مشهور و منشی دربار غزنوی، در صفحه ۱۸۲ تاریخ بیهقی مینویسد:
امیر (سلطان مسعود) بتافت و سوی آن ناحیت لشکر کشید و آن ناحیتی و جایی است سخت حصین از جمله مردم غور و مردم آن جنگیتر و به نیروتر، و دارملک (پایتخت) غوریان بوده به روزگار گذشته، و هر والی که آن ناحیت او را بودی همه ولایت او را طاعت داشتندی. تا امیر حرکت کرد بر آن جانب داشنمندی را به رسولی فرستاد با دو مرد غوری تا ترجمانی کند، و پیغامهای قوی داد و بیم و امید، چنانکه رسم است.
هرچند تا هنوز هیچ سند معتبری وجود ندارد که زبان مادری غوریان چی بوده است. اما غوریان نیز مانند سامانیان و غزنویان از حامیان بزرگ ادبیات و شعر و فرهنگ فارسی در دربار خود بودند که آن لهجه به دری معروف شد. پروفسور آندره وینک، از آنها به عنوان غوریان فارسیشده یاد میکنند و زبان غوریان را گویش فارسی متمایز توصیف میکند.[۱۷]
پیشینه
ویرایشظهور
ویرایشیکی از شاهزادگان غوری به نام امیر بنجی نهاران حاکم غور و جد حاکمان قرون وسطی غور بود. حکومت او توسط منشور هارونالرشید خلیفه عباسی مشروعیت یافت. قبل از اواسط قرن دوازدهم، برای حدود ۱۵۰ سال حکومت غوریان به صورت نیمه مستقل تحت سلطه غزنویان و سلجوقیان بود. غور در اواسط قرن دوازدهم استقلال خود را از امپراتوری غزنوی با تسخیر شهر غزنی اعلام کردند.[۱۸]
مبارزات برای استقلال
ویرایشمواردی که موجب استقلال یافتن غوریان شد عبارتاند از:
- قتل قطبالدین محمد بن حسین به دست بهرامشاه
- لشکرکشی سیفالدین سوری به غزنین
- لشکرکشی بهاءالدین سام به غزنین
- نبرد علاءالدین حسین جهانسوز با بهرامشاه و فتح غزنین[۱۹]
بهاءالدین سام یکم
ویرایشوی جانشین برادرش سیفالدین محمد شد و برای انتقام از قتل وی به غزنین لشکرکشی نمود اما در میانهٔ راه بر اثر بیماری درگذشت.
علاءالدین حسین جهانسوز
ویرایشوی برای اتمام کار نیمهتمام برادر خود بهاءالدین سام یکم به غزنین لشکر کشید و بعد از تصرف، آنجا را بهمدت هفت شبانهروز به آتش کشید. وی پس از فتح غزنین به عادت سلاطین سلجوقی چتر بالای سرش حمل مینمود. سپس به مقابله با سلطان سنجر پرداخته اما اسیر گردید و پس از مدتی آزاد گردید. هنگامیکه سلطان سنجر توسط غزان اسیر شده بود و فوت شد زمینه برای جهانگشایی غوریان آماده شد و علاءالدین حسین از این فرصت نهایت بهره را برد.
سیفالدین محمد
ویرایشپس از مرگ علاءالدین حسین، پسرش سیفالدین محمد غوری جانشیناش گردید. وی برای جلب حمایت مردم به قلع و قمع اسماعیلیان پرداخته و غیاثالدین محمد با معزالدین محمد پسرعموهای خودش را از قلعهٔ اجرستان آزاد کرد. از دیگر اقدامات وی دفع غزان بود اما در یکی از جنگها با غزان کشته شد.
اوج قدرت
ویرایشدورهٔ اوج و عظمت حکومت غوریان که حدود پنجاه سال طول کشید با سلطنت دو تن از فرزندان بهاءالدین سام، یعنی غیاثالدین محمد و شهابالدین مصادف بود. این دو برادر با برخورداری از استعدادهای ذاتی و روحیهٔ رعیتپروری، تساهل و تسامح و آگاهی از موقعیتهای سیاسی و نظامی محیط اطراف خود با اتحاد و بهرهگیری از نیروهای مادی و معنوی غوریان معمار و سازندهٔ این دورهٔ غوریان بودهاند. چنانچه در مدت کوتاهی حکومت غور را که بر کوهستانهای غور محدود میشد به امپراتوری مبدل ساختند که از خراسان تا هندوستان وسعت داشت و با حکومت خوارزمشاهیان برابری میکرد.[۲۰]
سلطان غیاثالدین ابوالفتح بن بهاءالدین سام
ویرایشغیاثالدین محمد از سلاطین خوشنام و پسر بهاءالدین سام یکم است. در اوایل حکومت علاءالدین حسین جهانسوز وی و برادرش به حکومت سنجه گماشته شدند اما به نسب سعایت حسودان در زندان اجرستان محبوس گشتند که از بخت خوششان سیفالدین محمد آنها را از محبس درآورده در زمرهٔ مصاحبانش قرار داد. پس از کشته شدن سیفالدین محمد در جنگ با غزان که غیاثالدین نیز وی را همراهی میکرد ابوالعباس شیث برای جلوگیری از هرج و مرج وی را به پادشاهی برگزید و امرا و اکابر غور نیز با وی بیعت کردند و حکومتش مشروعیت یافت. وی با توطئهٔ برادرش ابوالعباس شیث را به قتل رساند.
مواجههٔ غیاثالدین با مدعیان حکومت
ویرایشپس از اینکه وی به قدرت رسید عمویش فخرالدین مسعود که حاکم بامیان بود و پس از مرگ برادران، خود را جانشین برحق آنان میشمرد با اتحاد با حاکمان بلخ و هرات بر غیاثالدین تازید. غیاثالدین ابتدا تاجالدین یلدوز حاکم هرات را شکست داد و سپس به بلخ رفته علاءالدین قماج را بهقتل رساند. با مشاهدهٔ این وضع فخرالدین مسعود عقبنشینی کرد اما غیاثالدین محمد وی را دستگیر کرده و اسیر نمود، اما جهت احترام به عمویش وی را دوباره به حکومت بامیان ابقا کرد.
پس از قتل تاجالدین یلدوز، فرمانروایی هرات بهدست بهاءالدین طغرل افتاد و وی که بسیار ظالم بود مورد غضب غیاثالدین محمد قرار گرفت. وی به هرات حمله نموده بهاءالدین طغرل را کشته و هرات را فتح نمود.
گسترش امپراتوری
ویرایشغیاثالدین پس از شکست دادن حاکمان بلخ، هرات و بامیان که مدعیان سلطنتش بودند طی چند سال گرمسیر، زمینداور، قادس، کالیون، فیوار، سیفرود، غرستان، طالقان و جزروان را نیز ضمیمهٔ قلمرو خود کرد. پس از فتح هرات چنان آوازهاش به اطراف پیچید که فرمانروایان نیمروز و سجستان فرستادگانی را به دربارش فرستاده اطاعتشان را اعلام نمود. غیاثالدین محمد هم در ادامهٔ فتوحاتش اندخود، میمنه، پنجده، مرورود و خلم را تصرف نمود.
با مرگ علاءالدین تکش خوارزمشاه و پیوستن هندوشاه به ملکشاه غیاثالدین محمد فرصت را غنیمت شمرده پیش از سرکار آمدن علاءالدین محمد خوارزمشاه عملیات فتح خراسان را آغاز کرد. وی با مذاکره با چغز ترک والی مرو، مرو را بهدستآورد و با همکاری معزالدین محمد برادر خود که تازه از هند برگشته بود همراه ۹۰ فیل به محاصرهٔ سرخس پرداخته آنجا را تصرف نموده نسا و ابیورد را نیز ضمیمهٔ قلمرو خود کرد. پس از تصرف توس کوشید تا حاکم نیشابور را بدون جنگ مطیع کند اما با زیر بار نرفتن علیشاه حاکم نیشابور به محاصرهٔ آنجا پرداخته و نیشابور را نیز تسخیر کرد. سپس جرجان و بسطام را نیز تصرف کرده به غور بازگشت و ادامهٔ لشکرکشیها را به معزالدین محمد برادرش سپرد. معزالدین محمد ملقب به شهابالدین قهستان و گناباد را گرفت و به قلع و قمع اسماعیلیان پرداخت اما این به مزاج غیاثالدین خوش نیامد و پس از بازگشت شهابالدین وی را مستقیم به هندوستان روانه کرد.
سرانجام غیاثالدین در سال ۵۹۹ هجری چشم از جهان فروبست. بهقول ابن اثیر:
غیاثالدین محمد کمتر از قوهٔ قهریه کار میگرفت چون زرنگی و نیرنگبازی بسیار داشت.
وی نسب به مذاهب تعصبی نداشت چون معتقد بود تعصب مذهبی برای سلطان امری ناپسند است. وی مشوق ادبیات بوده و از کارهای مهماش بنا نهادن مسجد جامع هرات و بنا نهادن باغ ارم در زمینداور است.
سلطان معزالدین محمد ملقب به شهابالدین
ویرایشمعزالدین محمد هنگام مرگ برادر، مشغول تدارک سپاه به خوارزم بود اما برای مراسم سوگواری به غور بازگشت و به سلطنت رسید. وی مانند اسلافش برای جلوگیری از جنگ داخلی حکومت را بین اخلافش تقسیم نمود. بست، فراه و اسفزار را به غیاثالدین محمود برادرزادهاش، فیروزکوه و زمینداور را به ضیاءالدین پسرعموی خود، هرات را به ناصرالدین آلپ غازی خواهرزادهٔ خود واگذار کرد. وی مقر حکمرانی خویش را غزنین قرار داد چون نزدیک به هند بود. شهرت شهابالدین محمد بهخاطر فتوحاتش در هندوستان و خراسان است که برخی از آنها هنگام حکمرانی برادرش و برخی هنگام سلطنت خود وی بوده است.
نبرد شهابالدین با علاءالدین محمد خوارزمشاه
ویرایشسلطان شهابالدین محمد که کار لشکرکشیاش به خوارزم ناتمام مانده بود آن را از سر گرفته و بهسوی خوارزم لشکرکشی نمود. علاءالدین محمد خوارزمشاه فوراً به خوارزم رفته و به بسیج تودههای مردم روی آورد و فرستادگانی به دربار قراختایان و قراخانیان فرستاد. او حدود هفتاد هزار نیرو جمعآوری نمود و بر رود نوراور اردو زد. غوریان نیز بر شرق همان رود اردو زدند اما پس از پیوستن عثمان خان قراخانی به هزار اسپ عقبنشینی کردند که در این میان زدوخوردی با آنها داشته و شکست خوردند. علاءالدین محمد غوریان را تا سیفآباد تعقیب کرد و پیروزمندانه به خوارزم برگشت اما عثمان خان قراخانی تا اندخود تعقیبشان کرد و با وجود کوششهای شهابالدین محمد باز هم شکست خوردند و پنجاه هزار سرباز کشته دادند. خود شهابالدین محمد به غزنین برگشت اما وقتی خبر شکست وی به غزنین رسید غلام وی الدز همراه با طایفهٔ خلج دست به هرج و مرج زد. شهابالدین محمد به محض ورود، غلاماش را کشته و خلجیها را تنبیه نمود. پس از این واقعه علاءالدین محمد درخواست صلح داد بهطوریکه مرو و نیشابور به خوارزمشاهیان تعلق میگرفت و شهابالدین هم بهناچار صلح را قبول کرد.
فتوحات شهابالدین محمد ملقب به سلطان اعظم معزالدین در هندوستان
ویرایششهابالدین محمد به دو دلیل علاقهمند فتوحات در هندوستان بود:
- بهخاطر از بین بردن بازماندگان غزنویان که با کشته شدن خسروملک در ۵۸۸ این امر محقق گردید.
- برای تأسیس امپراتوری مثل غزنویان و توسعهٔ اسلام در هند.
برخلاف سلطان محمود که به غارت معابد و کشتن کفار اکتفا میکرد شهابالدین محمد با تعیین والی، ایالات خود را حفظ میکرد و اگر شورشی میشد با برکنار کردن والی، شهرهای خود را حفظ میکرد. این امر موجب بقای حکومت وی حتی پس از مرگ او نیز شد چنانچه قطبالدین ایبک از امرای او توانست هند را پس از مرگ شهابالدین حفظ کند.
اوج قدرت
ویرایشدورهٔ اوج و عظمت حکومت غوریان که حدود پنجاه سال طول کشید با سلطنت دوتن از فرزندان بهاءالدین حسین سام؛ غیاثالدین محمد غوری و معزالدین محمد غوری آغاز گردید که وسعت امپراتوریشان شامل خراسان و هندوستان میشد و با قلمرو خوارزمشاهیان برابری میکرد.[۲۳]
- در سال ۵۷۵ پیشاور را گرفت و دو سال بعد دیول و ممالک اطراف دریا را تصرف کرده با غنائم بسیار به غزنین بازگشت.
- در سال ۵۸۰ با هدف شکست دادن خسروملک به لاهور لشکر کشید و چون وی متحصن بود اطراف لاهور را غارت کرده قلعهٔ سیالکوت را بین رود راوی و چناب ساخت.
- در ۵۸۲ و برای سومین بار به لاهور رهسپار شد و در مصاف با خسروملک وی را کشته و غزنویان هند را انقراض داد.
- در ۵۸۳ برای تصرف اجمیر دوباره به هندوستان رفته و شهرهای تبرنده، سرستی و کوهرام را سر راه خود تسخیر نمود. در سال ۵۸۷ و در برخورد با والی اجمیر مجروح گشته سپاهش منهزم شده و به غزنین بازگشت. این شکست طوری وی را تحت تأثیر قرار داده بود که برای مدتی از زندگی عادی بازمانده بود.
- در ۵۸۸ و برای تلافی شکست قبلی با صد و بیست هزار سوار به مصاف پتهورای رفته با استفاده از اصل غافلگیری حریف را شکست داده و والی دهلی هم در جنگ کشته شد. پتهورای را پس از فرارش گرفته و نزد شهابالدین آورده که وی هم او را کشت. اجمیر و هانسی به تصرف غوریان درآمده و شهابالدین آن را به قطبالدین ایبک سپرد.
- در ۵۹۱ همراه با قطبالدین ایبک شهرهای قنوج، بنارس و قلاع کالنجار و کالپی را هم به تصرف درآوردند.
زوال
ویرایشبعد از مرگ سلطان شهابالدین غوری، حکومت غوریان به زوال رفت. قیامهای متعددی که علیه حاکمیت غوریان در خراسان و هند رخ داد این دولت را به نابودی نزدیک کرد. افسران سلطان شهابالدین مانند تاجالدین یلدوز در غزنی و پنجاب، ناصرالدین قباچه در سند، قطبالدین ایبک در هند، ملک تاجالدین در سیستان همه مستقل شده بودند. بدین ترتیب با مرگ سلطان شهابالدین سلسلهٔ غوری به سمت انحطاط رفته و سلطان علاءالدین محمد خوارزمشاه از فرصت استفاده کرده بر ماوراءالنهر و خراسان مسلط شد و غوریان را در این مناطق نابود ساخت.[۲۴]
امرای غوری
ویرایشامیر سوری قرن نهم-قرن دهم) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
محمد ابن سوری (قرن دهم-۱۰۱۱) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
ابوعلی ابن محمد (۱۰۱۱–۱۰۳۵) | شیث ابن محمد | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
عباس ابن شیث (۱۰۳۵–۱۰۶۰) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
محمد ابنعباس (۱۰۶۰–۱۰۸۰) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
قطبالدین حسن (۱۰۸۰–۱۱۰۰) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
عزالدین حسین (۱۱۰۰–۱۱۴۶) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
سیفالدین سوری (۱۱۴۶–۱۱۴۹) | شجاعالدین محمد | قطبالدین محمد | بهاءالدین سام یکم (۱۱۴۹) | نصیرالدین محمد | علاءالدین حسین جهانسوز (۱۱۴۹–۱۱۶۱) | فخرالدین مسعود (۱۱۵۲–۱۱۶۳) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
علاءالدین علی (۱۲۱۴–۱۲۱۵) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
غیاثالدین غوری (۱۱۶۳–۱۲۰۲) | معزالدین محمد غوری (۱۲۰۲–۱۲۰۶) | شمسالدین محمد (۱۱۶۳–۱۱۹۲) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
سیفالدین محمد (۱۱۴۹–۱۱۵۷) | علاءالدین اتسز (۱۲۱۳–۱۲۱۴) | عباس ابن محمد (۱۱۹۲) | بهاءالدین سام دوم (۱۱۹۲–۱۲۰۶) | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
غیاثالدین غوری (۱۲۰۶–۱۲۱۲) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
جلالالدین علی (۱۲۰۶–۱۲۱۵) | علاءالدین محمد | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
بهاءالدین سام سوم (۱۲۱۲–۱۲۱۳۸) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
امرای اولیه
ویرایشاو از امرای قدرتمند غور و معاصر با هارون الرشید بود او و شیش بن بهرام مدعی حکومت بر غور بودند. آن دو با همدیگر نزاع کردند و نتوانستند اختلافات خود را حل کنند. پس پیش هارون الرشید رفتند. هارون الرشید منشور حکومت غور را به بنجی بن نهاران داد تا اینکه حکومت غور در فرزندانش تداوم یافت.
سوری از نسل امیر بنجی و معاصر یعقوب لیث صفاری بود، ممالک غور بیشتر در اختیار او بود. در این زمان مسلمانان و مشرکان با همدیگر اختلاف داشتند و صفاریان و سامانیان در تلاش برای فتح قلاع غور بودند.
از نسل سوری بن محمد بوده است. بخشی از زندگی سیاسی و نظامی محمد سوری رابطهٔ او با سلطان محمود غزنوی است. وی سرزمین غور را تحت اختیار خویش درآورده بود. او که هوای استقلال در سر داشت سرانجام با تکیه بر استعداد نظامی خویش و اعتماد به قلاع مستحکم غور، عَلَم استقلال برافراشت. سرانجام محمود غزنوی با حیلهٔ جنگی توانست او را شکست دهد.
سلطان محمود پس از غلبه بر محمد سوری حکومت غور را به فرزند او ابوعلی داد. ابوعلی به سبب رابطهٔ حسنه با دربار غزنین، مشکل خارجی نداشت. غوریان در دورهٔ فرمانروایی او در رفاه و امنیت بهسر میبردند. در این زمان مسعود غزنوی در هند بوده و به غور توجهی نداشت. تا اینکه عباس بن شیث توانست او را اسیر کند و خود را بهعنوان جانشین وی معرفی کند.
عباس از ضعف و هرجومرجی که بعد از شکست سلطان مسعود از سلجوقیان در نبرد دندانقان در سال ۴۳۱ق عارض دربار غزنین شد، برای قطع رابطهٔ غور از غزنین کوشید و با زندانی کردن عمویش امور غور را بر عهده گرفت.
سلطان ابراهیم پس از دستگیر کردن او، فرزندش را به فرمانروایی رساند.
از انتقال فرمانروایی غور به قطبالدین حسن که به احتمال زیاد فرزند محمد بن عباس بود اطلاعات دقیقی در دست نیست. وی مانند پدرش به دینداری، عدالت و رعیتپروری شهرت داشته است. در دورهٔ فرمانروایی وی غور گرفتار جنگهای داخلی بوده است چنانکه مشغلهٔ اصلی قطبالدین حسن فرونشاندن شورشها بود و در همین راه به قتل رسید.
به حکم مسعود بن ابراهیم غزنوی به فرمانروایی غور رسید. با مرگ مسعود بن ابراهیم در سال ۵۰۹ق و اختلاف فرزندانش برسر جانشینی او، غزنویان خود تحت سلطهٔ سلطان سنجر سلجوقی قرار گرفته و خراجگزار وی شدند.[۲۵]
میراث
ویرایشغوریان بنیان پادشاهان مسلمان همد را گذاشتند که به مدت ۵۰۰ سال بر هندوستان فرمانروایی کردند. سلطنت دهلی زبان فارسی را به عنوان زبان رسمی درباری منطقه معرفی کرد که تای حمله انگلیس بر هندوستان نفوذ داشت.
از آنجایی که سربازان برده ترک پیشتاز لشکریان غوری را تشکیل میدادند، حضور مردم ترک و افغان میان غوریان وجود داشت. تا پایان قرن سیزدهم سلطنت مملوکهای ترک و افغانها خبج و لودین در هند حکومت کردند و ویژگیهای قومی خود را حفظ کردند.
غوریان از زبان فارسی درباری، دری حمایتهای گسترده کردند و آنرا الی بنگال گسترش دادند. غوریان معماری اسلامی را در هند گسترش دادند چنانچه قطب منار به اقتباس از منار جام ساخته شده است.[۲۶]
روابط سیاسی
ویرایشسلطان شهابالدین زمانی به قتل رسید که اهداف نظامی او در هندوستان و خراسان ناتمام مانده بود و وضع داخلی نیز برای انتقال قدرت نا آرام بود؛ بنابراین وزیر او مؤیدالملک برای جلوگیری از اغتشاشات داخلی و حفظ وحدت امپراتوری، مرگ سلطان را آشکار نکرد ولی در این زمان ارکان سپاه باهم اختلاف پیدا کردند. غوریان به هواخواهی بهاءالدین سام حاکم بامیان قیام خود را آشکار کردند و مؤیدالملک و ترکان هواخواه غیاثالدین محمود شدند. سرانجام توفیق نصیب مؤیدالملک و ترکان شد اما آنها برای تحقق هدف خود به تاجالدین یلدوز، از امرای ترک و سلطان شهابالدین روی آوردند؛ بنابراین به دلیل تعدد مدعیان سلطنت، قلمرو غوریان تجزیه شد.[۲۷]
روابط با خلفای عباسی
ویرایشاز منابع به دست آمده چنین برداشت میشود که غوریان مانند سایر پادشاهیهای مسلمان روابط خوبی با خلافتِ بغداد نداشتند و از آنها، حتی در ظاهر، اطاعت نمیکردند.[۲۸]
روابط با حکومتهای همجوار
ویرایشغوریان در مدت کوتاهی توانستند حکومت مقتدری در بخشهای وسیعی از سرزمینهای اسلامی تشکیل دهند. جد اعلای غوریان «شنسب» نام داشت که وی در زمان علی اسلام آورده بود اما پذیرش آیین اسلامی از طرف مردم غور در زمان سلطان محمود غزنوی بوده است. اوج اقتدار این سلسله در زمان سلطان غیاثالدین محمد و برادرش شهابالدین محمد بوده است. معاصر بودن غوریان با حکومتهایی چون غزنویان، سلجوقیان و خوارزمشاهیان همواره موجب برخوردهای سیاسی و نظامی این خاندان با حکومتهای یادشده بود. در دوران سلطان غیاثالدین و شهابالدین نبردهایی با سلطان محمد خوارزمشاه انجام شد که آنها در برابر سلطهٔ خوارزمشاهیان ایستاده و آنها را شکست میدادند اما با مرگ سلطان شهابالدین غوری غوریان اقتدار خود را از دست دادند. حاکمان محلی دم از استقلال زدند و سلطان محمد خوارزمشاه از فرصت استفاده کرده و غوریان را در خراسان و ماوراءالنهر نابود ساخت.[۲۹]
امور اداری و نظامی
ویرایشامور اداری غوریان تاحدی برگرفته از امور اداری غزنویان بود و سلطان ضرورتاً باید از خاندان شنسبانی باشد. مشروعیت سلطنت نه تنها منوط به دریافت منشور حکومت از خلیفهٔ عباسی بود، بلکه حمایت اشراف نیز نقش مهمی را ایفا میکرد. نشانههای سلطنت، خطبه، سکه و چتر سلطنتی بود و سلاطین غوری دارای چتر بودند و گاه از طرف خود به والیانی که مقام بالایی داشتند، لقب سلطان عطا میکردند. دیوانسالاری سلالهٔ ایران، مانند سامانیان و غزنویان برگرفته از خلفای عباسی در بغداد بود. پس شکی نیست که دیوانسالاری غوریان نیز شبیه دیوانسالاری موجود در خراسان و غزنین بوده است که شامل دیوانهای عرض، دیوان اشراف، وزیر و غیره بوده است.
سپاه و اسلحه
ویرایشهستهٔ مرکزی سپاه غور از مردم سرزمین غور تأمین میشده ولی با توسعهٔ قلمرو غوریان به تدریج اقوام دیگری مانند ترکان ،تاجیکان و هندیان به سپاه پیوستند. سپاه غور متشکل از سوارهنظام و پیادهنظام بود. سپاهیان غور زرهپوش بودند و با سنان میجنگیدند. با توجه به کوهستانی بودن غور آموزشهای سوارکاری و وجود اسبهای تندرو، بخش اعظم سوارهنظام غوریان را تشکیل میداد.[۳۰]
امور مردمی
ویرایشوضعیت اجتماعی
ویرایشاوضاع اجتماعی غوریان به دلیل سختی زندگی در سرزمین کوهستانی به خودی خود در پرورش انسانهای توانمند از نظر روانی و جسمی اثرگذار بود. زندگی در دیاری کوهستانی باعث خشونت طبع غوریان شده بود.
وضعیت اقتصادی
ویرایشاوضاع اقتصادی غوریان به دلیل وجود معادن فلز و تخصص و مهارت آنها در استخراج و ساخت اسلحه و نیز زمینهای کشاورزی غنی و غنیمتهایی که از هند وارد میشد و همچنین صادرات اسلحه باعث رونق اقتصادی غوریان شده بود.[۳۱]
وضعیت دینی
ویرایشمذهب غالب غوریان و سلاطین تا عهد غیاثالدین ۵۹۹ ه.ق مذهب کرامیه بوده است و حتی غیاثالدین محمد و برادرش شهابالدین محمد، پیرو مذهب کرامیه بودهاند. نفوذ علمای کرامیه در غور چنان بود که وقتی غیاثالدین تغییر مذهب داد و به مذهب شافعی گروید مورد اعتراض قرار گرفت. تغییر مذهب غوریان به مذهب شافعی به دلیل سختگیری کرامیه در انجام عبادات و عقیدهٔ خرافهآمیز نسبت به خدا موجب رویگردانی مردم غور از این مذهب شده و به دنبال آن غیاثالدین برای همسو شدن با مردم، تغییر مذهب داده و به شافعی گروید. غیاثالدین به سبب سیاست تساهل مذهبی مورد تمجید مردم قرار گرفت. به همین سبب در غور شورشی علیه او گزارش نشده است چون او تعصب در مذهب را دور از شأن سلطانی میدانست و امتیازی برای شافعیان قائل نمیشد. او به سادات و علویان احترام میگذاشت و برای شافعیان در خراسان و غور مساجد و مدارس ساخته بود.[۳۲]
پانویس
ویرایش- ↑ Firoz Koh in Ghur or Ghor (a region to the west of Ghazni), the Ghurids' summer capital
- ↑ Firuzkuh: the summer capital of the Ghurids, by David Thomas, pg. 18.
- ↑ The Grove Encyclopedia of Islamic Art & Architecture: Three-volume set, by Jonathan Bloom, Sheila Blair, pg. 108.
- ↑ The Development of Persian Culture under the Early Ghaznavids, C.E. Bosworth, Iran, Vol. 6, (1968), 35.
- ↑ Minorsky, Vladmir (1970). Ḥudūd al-'Ālam, "The Regions of the World,". Leningrad: University Press, Oxford. p. 110. ISBN 978-0-906094-03-7.
- ↑ The Ghurids, K.A. Nizami, History of Civilizations of Central Asia, Vol.4, Part 1, ed. M.S. Asimov and C.E. Bosworth, (Motilal Banarsidass Publishers, 1999), 178.
- ↑ Bang, Peter Fibiger; Bayly, C. A.; Scheidel, Walter (2020-12-02). The Oxford World History of Empire: Volume One: The Imperial Experience (به انگلیسی). Oxford University Press. pp. 92–94. ISBN 978-0-19-977311-4.
- ↑ Barisitz, Stephan (2017). Central Asia and the Silk Road: Economic Rise and Decline over Several Millennia (به انگلیسی). Springer. p. 94. ISBN 978-3-319-51213-6.
- ↑ Schwartzberg, Joseph E. (1978). A Historical Atlas of South Asia. Oxford University Press, Digital South Asia Library. p. 147, Map "g".
- ↑ Eaton 2019, p. 38.
- ↑ Bosworth, C.E. (1 January 1998). History of Civilizations of Central Asia (به انگلیسی). UNESCO. pp. 432–433. ISBN 978-92-3-103467-1.
- ↑ تاریخ جهانگشای جوینی. «بخش مربوط به گفت وگو ترکان و غوریان». کتابخانه نور.
- ↑ Nor do we know anything about the ethnic stock of the Ḡūrīs in general and the Šansabānīs in particular; we can only assume that they were eastern Iranian Tajiks., C. Edmund Bosworth. , “GHURIDS” Encyclopædia Iranica, online edition
- ↑ Encyclopaedia of Islam, "Ghurids", C.E. Bosworth, Online Edition, ۲۰۰۶: «... The Shansabānīs were, like the rest of the Ghūrīs, of eastern Iranian Tājik stock...."
- ↑ جوزجانی، منهاج سراج، طبقات ناصری، تصحیح عبدالحی حبیبی، انجمن تاریخ افغانستان، کابل، ۱۳۴۲، ص ۳۱۹
- ↑ "غوریان | لغتنامه دهخدا". واژهیاب (به انگلیسی).
- ↑ Flood, Finbarr Barry (3 May 2009). Objects of Translation: Material Culture and Medieval "Hindu-Muslim" Encounter (به انگلیسی). Princeton University Press. p. 3. ISBN 978-0-691-12594-7.
- ↑ Bosworth 2001b.
- ↑ اصغر فروغی ابری، تاریخ غوریان، ص ۲۹ تا ۴۳.
- ↑ اصغر فروغی ابری، تاریخ غوریان، ص ۴۶، ۴۷، ۴۸، ۴۹.
- ↑ Flood, Finbarr B. (20 March 2018). Objects of Translation: Material Culture and Medieval "Hindu-Muslim" Encounter (به انگلیسی). Princeton University Press. pp. 115–117. ISBN 978-0-691-18074-8.
- ↑ Goron, Stan; Goenka, J. P.; Robinson (numismatist.), Michael (2001). The Coins of the Indian Sultanates: Covering the Area of Present-day India, Pakistan, and Bangladesh (به انگلیسی). Munshiram Manoharlal. ISBN 978-81-215-1010-3.
Obverse: horseman to left holding a mace, margin with date in Nagari Samvat 1262 Bhadrapada. Reverse: legend in Nagari śrīmat mahamada sāmaḥ. Issued in AD 1204
- ↑ اصغر فروغی ابری، تاریخ غوریان، ص ۴۶، ۴۷، ۴۸، ۴۹.
- ↑ اصغر فروغی ابری، تاریخ غوریان، صفحهٔ ۸۸، ۸۹، ۹۰، ۹۱.
- ↑ اصغر فروغی ابری، تاریخ غوریان، ص ۱۴ تا ۲۶.
- ↑ Avari, Burjor (2013). Islamic Civilization in South Asia: A History of Muslim Power and Presence in the Indian Subcontinent (به انگلیسی). Routledge. p. 41. ISBN 978-0-415-58061-8.
- ↑ اصغر فروغی ابری، تاریخ غوریان، ص ۷۵.
- ↑ اصغر فروغی ابری، تاریخ غوریان، ص ۱۲.
- ↑ حسین قرهچانلو، «پرتال جامع علوم انسانی».
- ↑ اصغر فروغی ابری، تاریخ غوریان، ص ۹۲، ۹۳، ۹۴.
- ↑ جمشید نوروزی.
- ↑ اصغر فروغی ابری، تاریخ غوریان، ص ۹۸، ۹۹، ۱۰۳.
منابع
ویرایش- تاریخ غوریان، اصغر فروغی ابری
- کتاب غوریان، عتیقالله پژواک.
- مقالهٔ مناسبات غوریان با حکومتهای همجوار، حسین قرهچانلو، پرتال جامع علوم انسانی.
- مقالهٔ وضعیت اقتصادی و اجتماعی غوریان، جمشید نوروزی.