فخرالملک واسطی
ابوغالب محمد بن علی بن خلف واسطی ملقب به فخرالمُلک (زادهٔ ۳۵۴ در واسط — درگذشتهٔ ۴۰۷ در اهواز) وزیر بهاءالدوله و سلطانالدوله دیلمی بود. وی وزیری با کفایت بود و عدهای از شاعران در قصاید خویش او را ستودهاند.[۱] فخرالملک واسطی در سال ۴۰۷ هجری قمری و زمانی که مورد خشم سلطانالدوله دیلمی قرارگرفت، به دستور او در نزدیکی اهواز کشته شد. ابوبکر کرجی کتاب الفخری خود را به نام او نوشته است.
زندگی
ویرایشابوغالب محمد بن علی بن خلف واسطی در سال ۳۵۴ هجری قمری در واسط به دنیا آمد. وی در سال ۳۹۰ با موفق وزیر در شیراز بود و نیابت او را بر عهده داشت. پس از گرفتاری موفق به مقام وزارت ارتقا یافت. در سال ۳۹۳ بهاءالدوله او را عزل و دستگیر کرد اما بار دیگر به مقام وزارت رسید. در سال ۴۰۱ هجری قمری بهاءالدوله وی را به دفع شهر هلال گمارد. فخرالملک بر هلال غالب شد و ذخایر قلاع کردستان را به دارالسلام بغداد تسلیم بهاءالدوله کرد. وی پس از آن در بغداد ریاست داشت و متولی کارهای عراق بود. پس از مرگ بهاءالدوله، پسرش سلطانالدوله دیلمی نیز همچنان به فخرالملک وزارت داد. عاقب سلطانالدوله از فخرالملک برنجید و وی به سال ۴۰۷ ه. ق. و به حکم سلطانالدوله در نزدیکی اهواز کشته شد.[۲][۱]
در کتابهای گذشتگان
ویرایشفخرالملک به کفایت و دانایی موصوف بود و جمعی از نویسندگان در کتابهای خویش او را ستودهاند.[۱]
غیاثالدین خواندمیر در حبیبالسیر گوید: «او به وفور فضیلت و علو همت موصوف بود و در تربیت علما و فضلا مراسم اهتمام بجای میآورد و ابن جاماسب کتاب فخری را در جبر و مقابله به نام او تصنیف کرد و در تاریخ یافعی مسطور است که فخرالملک در سنهٔ سبع و اربع مائه (۴۰۷ ه. ق.) به اجل طبیعی درگذشت و در روضةالصفا آمده است که در آن وقت که مشرفالدوله در بغداد اظهار مخالفت برادر میکرد ابوغالب و جمعی از امرای دیلم که محبت سلطانالدوله در ضمیر داشتند از مشرفالدوله رخصت طلبیدند که به اهواز رفته متعلقان خود را به بغداد رسانند مشرفالدوله دستوری داد و ابوغالب را مصاحب ایشان گردانید که خلف وعد نکنند چون دیالمه به اهواز رسیدند در هواداری سلطانالدوله ظاهر گشته فخرالملک را بکشتند.»[۲]
ابن خلکان گوید: «ابوغالب محمدبن علی بن خلف ملقب به فخرالملک وزیر بهاءالدوله ابی نصر بن عضدالدوله و پس از وفات بهاءالدوله وزیر پسر او سلطانالدوله ابی شجاع فناخسرو بود و او علی الاطلاق پس از ابی الفضل محمدبن العمید و صاحب بن عباد از بزرگترین وزراء آل بویه است و اصل او از واسط است و پدر او صیرفی بود. و ابوغالب وزیری فراخ کندوری و بلند همت و بسیار فضائل و افضال و بزرگ عطا و نوال بود و جماعتی از اعیان و شعرای عصر بر او گرد آمدند و مدح او کردند و بگزیدهترین قصاید خویش با تقریظ وی پرداختند و از آن جمله است ابونصر عبدالعزیز بن نباته شاعر که در مدیح فخرالملک قصیدههای غرا دارد و از آن قصائد است نونیهٔ او و دو بیت ذیل از آن است:
لکل فتی قرین حین یسمو
و فخرالملک لیس له قرین
انخ بجنابه و احکم علیه
بما امّلته و انا الضمین
و معنی شعر این است: هر آنکس که به مقامی بلند رسد او را همالی است و فخرالملک را همال و همانندی نیست. بدو فرودآی و هر حکم که خواهی بر وی بران و من به برآمدن همهٔ آنها پذیرفتارم.»
ابن خلکان گوید: «بعض علمای ادب مرا حکایت کرد که شاعری پس از قصیدهٔ نونیه فوق قصیدهای در مدح فخرالملک بگفت و او وی را صلتی داد که شاعر را پسند نیفتاد و شعر خویش به ابن نباته فرستاد و گفت تو مرا فریفتی و من به پذیرفتاری تو این مدیحه بگفتم و ضمان جایزه و صلت آن بر توست ابن نباته تا آنجا که شاعر راضی شد مالی به وی داد و این خبر به فخرالملک برداشتند و او مالی گزاف به ابن نباته فرستاد. و دیگر از مداحان فخرالملک مهیار مرزویه کاتب و شاعر مشهور است و از جملهٔ مدایح او قصیده رائیهای است که دو بیت آن این است:
اری کبدی و قد بردت غلیلا | امات الهم ام عاش السرور | |
امالأیام خافتنی لأنی | بفخرالملک عنها استجیر |
و ابوبکر محمدبن حسن حاسب کرجی کتاب الفخری را در جبر و مقابله و کتاب الکافی را در حساب بنام او کرد و در بعض مجموعهها خواندم که پیری بدو رقعتی فرستاد و در آن در هلاک شخصی سخت کوشیده بود چون فخرالملک نامه بخواند ورق بگردانید و بر پشت آن نوشت: السعایة قبیحة و ان کانت صحیحة فان کنت اجریتها مجری النصح فخسرانک فیها اکثر من الربح و معاذاﷲ ان نقبل من مهتوک فی مستور و لولا انّک فی خفارة من شیبک لقابلناک بمایشبه مقالک و نردع به امثالک فاکتم هذاالعیب و اتق من یعلم الغیب. والسلام.»[۲]
القادسی در اخبارالوزراء گوید: «فخرالملک وزیر چون در پارهای از واجبات اهمال کرد بزودی دچار معاقبهٔ آن گشت و آن این بود که یکی از خاصان وی مردی را به ستم بکشت و زوجهٔ مقتول از فخرالملک داد خواست و وی التفاتی بدان زن نکرد. یکشب که فخرالملک به زیارت مشهد بابالتین شده بود زن بدانجا بود گفت ای فخرالملک قصهها و شکوی نامهها که به تو رفع کردم و تو در آن ننگریستی و توقیع و پاسخ نکردی اکنون همانها به خدای برداشتهام و در انتظار برآمدن توقیع و صدور پاسخ آنم چون فخرالملک را بگرفتند گفت بیگمان پاسخ قصهٔ آن زن صدور یافته است. نخست او را به لشگرگاه سلطانالدوله خواندند و دستگیر کردند از آنجا وی را به جرگاه بردند و اموال و خزائن و کرائم و اولاد و اصحاب او را تحت نظر گرفتند و به تاریخ مذکور بکشتند. به روایتی از اموال او ششصد و سی و چند هزار دینار و به قولی هزارهزار و دویست هزار دینار منطبعه حاصل آمد و ابن خلکان گوید: سید رضی او را به ابیاتی رثا گفت و هلال بن صابی اخبار او را در تاریخ خویش به تفصیل نگاشته است.»[۲]
جستارهای وابسته
ویرایشپانویس
ویرایش- ↑ ۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲ مدخل فخرالملک واسطی در دائرةالمعارف فارسی
- ↑ ۲٫۰ ۲٫۱ ۲٫۲ ۲٫۳ «مدخل ابوغالب در لغتنامه دهخدا». لغتنامه. دریافتشده در ۲۷ آوریل ۲۰۱۳.[پیوند مرده]