غلامحسین ساعدی

پزشک و نویسندۀ ایرانی

غلامحسین ساعدی (۲۴ دی ۱۳۱۴ – ۲ آذر ۱۳۶۴) با نام مستعارِ گوهر مراد، پزشک، نویسنده، شاعر و فعال سیاسی چپ‌گرای ایرانی بود.

غلامحسین ساعدی
زاده۲۴ دی ۱۳۱۴
۱۵ ژانویهٔ ۱۹۳۶
تبریز، استان آذربایجان شرقی، ایران
محل زندگیتبریز، تهران و پاریس
درگذشته۲ آذر ۱۳۶۴
۲۳ نوامبر ۱۹۸۵ (۴۹ سال)
پاریس، فرانسه
خون‌ریزی معده
آرامگاهگورستان پر-لاشز، قطعه ۸۵
لقبگوهرِ مراد
پیشهنویسنده
زمینه کاریرمان‌نویس، روزنامه‌نگار و نمایش‌نامه‌نویس
ملیتایرانی
دانشگاهدانشکده‌های پزشکی تبریز و تهران
کتاب‌هاشب‌نشینی باشکوه، عزاداران بَیَل، واهمه‌های بی‌نام‌ونشان، ترس و لرز، آشفته‌حالان بیداربخت
تأثیرپذیرفته ازجلال آل احمد
همسر(ها)بدریِ لَنکَرانی

ساعدی نمایش‌نامه‌نویس چیره‌دستی بود. چوب به‌دست‌های ورزیل از درخشان‌ترین نمایش‌نامه‌های اوست. فیلم‌های گاو، دایره مینا و آرامش در حضور دیگران از نام‌یافته ترین کارهای او به‌شمار می‌روند.[۱][۲][۳]

غلامحسین ساعدی از اعضای کانون نویسندگان ایران بود. وی سخنران اصلی ۴مین شب شب‌های شعر گوته بود که در پاییز ۱۳۵۶ انجام شد. وی از مخالفین شناخته‌شدهٔ حکومت شاهنشاهی و از حامیان انقلاب ۱۳۵۷ ایران بود، اما پس از موج سرکوب گروه‌های چپ توسط حکومت جمهوری اسلامی، در سال ۱۳۶۰ در تبعيدی ناخواسته به پاريس مهاجرت کرد و در سال ۱۳۶۴ در همان شهر درگذشت.[۴]

اوایل زندگی

ویرایش

ساعدی در ۲۴ دی ۱۳۱۴ در تبریز و در خانواده‌ای کارمند به دنیا آمد. پدرش، علی‌اصغر، کارمند دولت و مادرش، طیبه، خانه‌دار بود. در مهرماه ۱۳۲۱ دورهٔ ابتدایی را در دبستانِ بدر آغاز کرد و در سال ۱۳۲۷ توانست گواهی‌نامهٔ ششم ابتدایی خویش را بگیرد. علی‌اکبر ساعدی، برادر غلامحسین، دربارهٔ برادرش و مدرسهٔ طالقانی (منصور سابق) تبریز می‌گوید:[۵]

غلامحسین ساعدی، پس از پایان تحصیلات ابتدایی در دبستان بدر، کوچهٔ غیاث در خردادماه سال ۱۳۲۷ گواهی‌نامهٔ ششم ابتدایی گرفت و در مهرماه همان سال برای ادامه تحصیل وارد دبیرستان منصور شد. دبیرستان منصور در زمینی بنا شده بود که قبلاً قبرستان بود. به هنگامی که منصور استاندار آذربایجان شده بود این دبیرستان سروسامان گرفت و برای همین نام منصور را روی دبیرستان ما گذاشته بودند. دبیرستان خیلی خوبی بود، معروف بود، اُتوریته داشت و خیلی هم از خانهٔ ما دور نبود.

هنگامی که ساعدی در دبیرستان مشغول تحصیل بود، اولین داستان‌هایش در هفته‌نامهٔ دانش‌آموز چاپ شد. هم‌چنین داستان بلندی به نام از پا نیفتاده‌ها نوشت که مجلهٔ کبوتر صلح آن را به چاپ رساند.

او در نوجوانی به سازمان جوانان حزب توده پیوست و در هفده سالگی مسئولیت انتشار روزنامه‌های فریاد و صعود را به عهده گرفت. وی در تابستان ۱۳۳۲ و هنگامی که ۱۸ سال داشت، به اتهام همکاری با حزب، مدتی در زندان شهربانی تبریز حبس شد.

ساعدی در خردادماه ۱۳۳۳ توانست در رشته طبیعی دیپلم بگیرد و یک سال بعد و در بیست‌سالگی در دانشگاه تبریز تحصیل پزشکی را آغاز کرد.

دانشگاه و تحصیل پزشکی

ویرایش

دوران دانشجویی ساعدی در تبریز با فعالیت‌های سیاسی و شرکت در جنبش‌های دانشجویی و آشنایی و دوستی با صمد بهرنگی همراه بود. وی در همین دوران نوشتن داستان کوتاه را نیز با جدیت پیگیری کرد. داستان‌های شکایت و غیوران شب و نمایش‌نامهٔ سایه‌های شب حاصل آن دورهٔ کاریِ اوست. او همچنین مجموعه‌ داستان کوتاهِ شب‌نشینی باشکوه را در تبریز منتشر کرد و نمایش‌نامهٔ کلاته گل را نیز به‌صورت مخفی در تهران به چاپ رساند.

تهران، سربازی و روان‌پزشکی

ویرایش

در دوران خدمت سربازی با محافل ادبی و هنری تهران آشنا شد و داستان‌های او در مجلهٔ سخن به چاپ می‌رسید. وی تحصیلات خود را با درجهٔ پزشکی عمومی و دکترای تخصصی روان‌پزشکی در تهران به پایان رساند. در بیمارستان روانی روزبه مشغول به کار شد و پیش از این‌که حرفهٔ پزشکی را به نفع نویسندگی رها کند، در مطبش که در خیابان دلگشا در تهران قرار داشت، بیشتر اوقات بدون گرفتن حق ویزیت بیماران را معاینه می‌کرد.[۶] تجربه‌های این دوران به شناخت او از انسان و پیچ‌وخم‌های روح و روان کمک کرد. وی مطب دلگشا را بعدها چنین توصیف می‌کند:

آنجا یک دنیای عجیب‌وغریبی بود و بعد، یکی هم این بود که چون من طبیب بودم و همیشه توی مطب بودم آنجا به یکی از پایگاه‌های عمدهٔ روشنفکران آن روز تبدیل شده بود. آل‌احمد، شاملو، بروبچه‌های نویسنده، به‌آذین، سیروس طاهباز، م. آزاد و همسر منوچهر نیستانی و دیگران همیشه آنجا بودند.

نویسندگی و نمایش

ویرایش

نخستین نوشته‌های ساعدی در سال ۱۳۳۲ منتشر شد و چند سال بعد با چوب‌به‌دست‌های ورزیل و پنج نمایشنامه دربارهٔ انقلاب مشروطه نام او در ردیف نمایشنامه‌نویسان ایران قرار گرفت.[۷] ساعدی با چوب‌به‌دست‌های ورزیل، بهترین بابای دنیا، تک‌نگاری اهل هوا، پنج نمایش‌نامه از انقلاب مشروطیت، پرواربندان، دیکته و زاویه و آی باکلاه! آی بی‌کلاه و چندین نمایش‌نامهٔ دیگری که نوشت، وارد دنیای تئاتر ایران شد و آزمون‌های قابل توجّهی در نویسندگیِ گونهٔ نمایشنامه کرد و سرانجام همراه نمایشنامه‌نویسان جدّی‌تری مانند بهرام بیضایی، اکبر رادی و نویسندگان دیگری چون علی نصیریان، رحیم خیاوی، بهمن فُرسی، عباس جوانمرد، بیژن مفید، آربی اوانسیان، عباس نعلبندیان، اسماعیل خلج سهمی در دگرگونی تئاتر ایران را در سال‌های ۱۳۴۰–۱۳۵۰ یافت.[۸]

سفرنامه‌ها

ویرایش

غلامحسین ساعدی در جست‌وجوی مداوم برای شناخت ایران و مردمان سرزمینش بود و به نقاط مختلف ایران سفر کرد. حاصل سفر او به آذربایجان «ایلخچی» و «خیاو» بود و حاصل سفرش به بنادر جنوب «اهل هوا» و «ترس و لرز». این سفرنامه‌ها که بر عینیات جامعه استوار بود، سبب رشد «منطقه‌گرایی» در ادبیات معاصر ایران شد و درگیری‌های حاشیه‌نشینان دور از مرکز را به میان مرکزنشینان برد.[۷]

کانون نویسندگان ایران

ویرایش

ساعدی از نخستین کسانی بود که به کانون نویسندگان ایران پیوست.[۹]

کار مطبوعاتی

ویرایش

ساعدی علاوه بر نوشتن چندین قصه و نمایشنامه و تک‌نگاری، چند مورد تجربهٔ مطبوعاتی هم داشت که یکی از آن‌ها سردبیری مجلهٔ انتقاد کتاب بود و دیگری هم مجلهٔ الفبا. وی پس از مهاجرت از ایران و اقامت در فرانسه هم تا مدتی به فعالیت‌های مزبور پرداخت.[۱۰]

زندان

ویرایش

«هر روز توی این مملکت مهمانی، جشن هنر راه می‌انداختند، فستیوال سینمایی، سرگرمی‌های مضحک!»
غلامحسین ساعدی در نکوهش سبک زندگی در دوران حکومت پهلوی.[۱۱]

در خردادماه سال ۱۳۵۳، حین تهیهٔ تک‌نگاری شهرک‌های نوبنیاد، توسط ساواک دستگیر شد، قبل از این نیز بارها توسط ساواک و شهربانی دستگیر و مورد ضرب و شتم قرار گرفته بود. یک بار بر اثر شکنجه در بیمارستان جاوید بستری شد، اما این بار (خرداد ۱۳۵۳) ابتدا به زندان قزل‌قلعه و سپس به زندان اوین منتقل شد که این وضعیت به مدت یک سال ادامه پیدا کرد. پس از آزادی از زندان، سه داستان گور و گهواره، فیلم‌نامهٔ عافیتگاه و داستان کلاته نان را نوشت و در سال ۱۳۵۷ به دعوت انجمن قلم آمریکا روانهٔ این کشور شد و سخنرانی‌های متعددی در این کشور انجام داد.[۱۲][۱۳]
احمد شاملو دربارهٔ تجربهٔ زندان ساعدی و احوالات او پس از آزادی چنین می‌گوید:[۱۴]

آنچه از او زندان شاه را ترک گفت، جنازهٔ نیم‌جانی بیش نبود. آن مرد، با آن خلاقیت جوشانش، پس از شکنجه‌های جسمی و بیشتر روحیِ زندان اوین، دیگر مطلقاً زندگی نکرد. آهسته‌آهسته در خود تپید و تپید تا مُرد. وقتی درختی را در حال بالندگی اره می‌کنید، با این کار در نیروی بالندگی او دست نبرده‌اید، بلکه خیلی ساده او را کشته‌اید. ساعدی مسائل را درک می‌کرد و می‌کوشید عکس‌العمل نشان بدهد. اما دیگر نمی‌توانست. او را اره کرده بودند.

پس از انقلاب ۵۷

ویرایش

پس از پیروزی انقلاب ۱۳۵۷ ایران، در تنها دیداری که اعضای کانون نویسندگان ایران با سید روح‌الله خمینی داشتند، ساعدی نیز حضور داشت. او در مطلبی تحت عنوان «دیدار با کروکودیل» از این دیدار چنین یاد می‌کند: «من جزو هیئتی از کانون نویسندگان بودم که به دیدار خمینی رفتیم. علت دیدارمان این بود که دوباره سانسور پاگرفته بود و خواستیم به خمینی بگوییم که- دایی ما هستیما- وقتی پیش خمینی رفتیم، خمینی شروع به صحبت کرد؛ بسم‌الله! من متشکرم. این انقلاب فایده‌اش این بود که ما طلبه‌ها با شما نویسندگان و این‌ها نزدیک شدیم! آخرش هم گفت که شما مجبورید فقط راجع به اسلام بنویسید. اسلام مهم است! آن چیزی که مهم است اسلام است. یعنی ما را کاملا سنگ روی یخ کرد».[۱۵]

مهاجرت به پاریس

ویرایش

در سال ۱۳۶۰، ساعدی مجبور به ترک ایران شد و در فرانسه اقامت گزید و نمایشنامهٔ اتلو در سرزمین عجایب را در فرانسه نوشت.[۱۶][۱۷]

من به هیچ وجه نمی‌خواستم کشور خودم را ترک کنم ولی رژیم توتالیتر جمهوری اسلامی که همه احزاب و گروه‌های سیاسی و فرهنگی را به شدت سرکوب می‌کرد به دنبال من هم بود.[۷][۱۸][۱۹][۲۰][۲۱]

درگذشت

ویرایش
 
آرامگاه غلامحسین ساعدی در قطعهٔ ۸۵ گورستان پر-لاشز، پاریس
 
آرامگاه غلامحسین ساعدی، پرلاشز، پاریس

غلامحسین ساعدی ۲ آذر ۱۳۶۴، مطابق با ۲۳ نوامبر ۱۹۸۵، پس از یک خون‌ریزی داخلی در بیمارستان سَن آنتوان پاریس در ۴۹ سالگی درگذشت و روز جمعه هشتم آذرماه، مطابق با ۲۹ نوامبر، در قطعهٔ ۸۵ گورستان پر-لاشز به خاک سپرده شد.[۲۲]

شاهرخ مسکوب در خاطرات مربوط به روز ۳۰ بهمن ۱۳۸۵ خود آورده:

"دیروز رفتم به تشییع جنازه ساعدی. کسان زیادی آمده بودند. باران می‌بارید. هوا تیره و آسمان روی زمین افتاده بود. جمعیت منظم و خاموش و آهسته به طرف گور می‌رفت و همه غمزده بودند. غم غربت و دهان گشوده مرگ در برابر و تیغ سرنوشتی که سعی می‌کنیم به شوخی ندیده‌اش بگیریم و به ریشخند برگزارش کنیم. امروز باری می‌گذرد و چو فردا شود فکر فردا کنیم."[۲۳]

ویژگی‌ها

ویرایش

تخلّص

ویرایش

ساعدی سال‌ها با نام مستعارِ گوهر مراد آثار خود را منتشر می‌کرد. عبدالعلی دستغیب، منتقد ادبی، معتقد است ساعدی نام مستعارِ «گوهر مراد» را براساس نام اثری عرفانی از حزین لاهیجی اختیار کرده‌است. اما ساعدی در گفت‌وگویی منتشرنشده دربارهٔ انتخاب این نام گفته‌است که در پشت خانهٔ مسکونی‌شان در تبریز، گورستانی متروک بود و او گاه ساعت‌ها در این گورستان قدم می‌زده و در یکی از دفعات چشمش به گور دختری به نام گوهر، دخترِ مراد می‌افتد که بسیار جوان از دنیا رفته بوده و همان‌جا تصمیم می‌گیرد تا از نام او به‌عنوان نام مستعارِ خودش استفاده کند.

دربارهٔ زبان فارسی

ویرایش

ساعدی که خود از ترک‌های آذربایجانی بود و به زبان مادری خویش نیز بسیار علاقه‌مند بود، دربارهٔ زبان فارسی و جایگاهش در ایجاد همبستگی و نقشِ آن در وحدت ملی ایرانیان، در گفت‌وگویی با رادیو بی‌بی‌سی چنین گفت: «زبان فارسی، ستونِ فقرات یک ملت عظیم است. من می‌خواهم بارش بیاورم. هرچه که از بین برود، این زبان باید بماند.»[۲۴]

ساعدی و سینما

ویرایش

سه فیلم بر اساس فیلمنامه‌های ساعدی ساخته شده‌است: گاو (اقتباس‌شده از داستان چهارم عزاداران بیل) و دایرهٔ مینا (اقتباس‌شده از داستان آشغالدونی) هر دو به کارگردانی داریوش مهرجویی و آرامش در حضور دیگران براساس داستانی به همین نام به کارگردانی ناصر تقوایی. پرویز جاهد می‌گوید که غنای تصویری، نگاه اجتماعی و نقّادانه و ساختار دراماتیک قویِ فیلمنامه‌های ساعدی سبب شده آثار ساخته‌شده برمبنای این فیلمنامه‌ها، فیلم‌های موفقی در کارنامه‌های خالقانشان باشند.[۲۵]

نوشته‌ها

ویرایش

نمایشنامه

ویرایش

ساعدی نخستین نمایشنامهٔ خود را با نام پیگمالیون در ۲۱سالگی نوشت.

  • ۱۳۳۹ - کاربافک‌ها در سنگر
  • ۱۳۴۰ - کلاته گل
  • ۱۳۴۲ - ده لال‌بازی (۱۰ نمایش‌نامهٔ پانتومیم)
  • ۱۳۴۴ - چوب‌به‌دست‌های ورزیل
  • ۱۳۴۴ - بهترین بابای دنیا
  • ۱۳۴۵ - پنج نمایش‌نامه از انقلاب مشروطیت
  • ۱۳۴۶ - آی باکلاه، آی بی‌کلاه، انتشارات نیل
  • ۱۳۴۶ - خانه روشنی (پنج نمایش‌نامه)
  • ۱۳۴۷ - دیکته و زاویه (دو نمایشنامه)
  • ۱۳۴۸ - پرواربندان
  • ۱۳۴۹ - وای بر مغلوب
  • ۱۳۴۹ - ما نمی‌شنویم (سه نمایش‌نامه
  • ۱۳۴۹ - جانشین
  • ۱۳۵۰ - چشم در برابر چشم
  • ۱۳۵۲ - مار در معبد
  • ۱۳۵۲ - قوردلار
  • ۱۳۵۴ - عاقبت قلم‌فرسایی (دو نمایش‌نامه)
  • ۱۳۵۴ - هنگامه آرایان
  • ۱۳۵۵ - ضحاک
  • ۱۳۵۷ - ماه عسل[۲۶]

مجموعه داستان‌ها

ویرایش

نخستین اثر داستانی او به نام خانه‌های شهر ری در ۱۳۳۶ در تبریز منتشر شد.

  • ۱۳۴۴ - مقتل
  • ۱۳۴۸ - توپ
  • ۱۳۵۳ - تاتار خندان
  • ۱۳۵۵ - غریبه در شهر
  • جای پنجه در هوا (ناتمام)[۲۶]

فیلم‌نامه

ویرایش
  • ۱۳۴۸ - فصل گستاخی، تهران: انتشارات نیل
  • ۱۳۴۹ - ما نمی‌شنویم، تهران: انتشارات پیام
  • ۱۳۵۰ - گاو
  • ۱۳۵۷ - عافیتگاه، تهران: انتشارات اسپرک
  • ۱۳۶۱ - مولوس کورپوس[۲۶][۲۷]
  • چاپ‌نشده - دایرهٔ مینا
  • چاپ‌نشده - رنسانس
  • ۱۳۵۱ - آرامش در حضور دیگران (از کتاب «واهمه‌های بی‌نام و نشان»)

تک‌نگاری‌ها

ویرایش
  • ۱۳۴۲ - ایلخچی
  • ۱۳۴۳ - خیاو یا مشکین‌شهر
  • ۱۳۴۵ - اهل هوا[۲۶]
  • محال ممکن (گردآوری حمید تبریزی؛ ۱۴۰۳)

نامه‌ها

ویرایش

ترجمه

ویرایش

نمایش‌نامه‌های اجراشده

ویرایش
  • ۱۳۴۲ - پانتومیم "فقیر"، با بازی جعفر والی، در تلویزیون
  • ۱۳۴۴ - نمایش "چوب‌به‌دست‌های ورزیل"، به کارگردانی جعفر والی؛ نمایش "بهترین بابای دنیا"، به کارگردانی عزت‌الله انتظامی، در تئاتر سنگلج
  • ۱۳۴۵ - نمایش " بام‌ها و زیربام‌ها " و "از پانیفتاده‌ها"، به کارگردانی جعفر والی، در تلویزیون؛ "ننه اِنسی"، به کارگردانی جعفر والی، در تئاتر سنگلج؛ نمایش "گرگ‌ها" و "گاو"، به کارگردانی جعفر والی، در تلویزیون
  • ۱۳۴۶ - نمایش "آی باکلاه، آی بی‌کلاه"، به کارگردانی جعفر والی، درتئاتر سنگلج؛ نمایشنامه‌های "خانه روشنی"، به کارگردانی علی نصیریان؛ نمایش‌نامهٔ "دعوت"، به کارگردانی جعفر والی، در تئاتر سنگلج؛ نمایش‌نامهٔ "دست بالای دست"، به کارگردانی جعفر والی؛ "خوشا به حال بردباران"، به کارگردانی داوود رشیدی، در تلویزیون
  • ۱۳۴۷ - نمایش "دیکته و زاویه"، به کارگردانی داوود رشیدی، در تئاتر سنگلج
  • ۱۳۴۸ - نمایش "پرواربندان"، به کارگردانی محمدعلی جعفری، در تهران و شهرستان‌ها
  • ۱۳۴۹ - نمایش "وای بر مغلوب"، به کارگردانی داوود رشیدی، در تئاتر سنگلج
  • ۱۳۵۱ - نمایش "چشم در برابر چشم"، به کارگردانی هرمز هدایت، در سالن دانشجویی
  • ۱۳۶۳ - نمایش "اتللو در سرزمین عجایب"، به کارگردانی ناصر رحمانی‌نژاد در فرانسه و چند شهر دیگرِ اروپا

یادبود

ویرایش

هر سال در روز درگذشت ساعدی، دوستداران و یارانش، به‌اتفاق همسرش، با گردهمایی در گورستان پر-لاشز، یاد او را گرامی می‌دارند.[۱۶][۲۸][۲۹]

مستند

ویرایش

سیروس وقوعی، فیلم‌ساز ایرانی در سوئد، در سال ۱۹۸۵ فیلمی مستند دربارهٔ غلامحسین ساعدی ساخت.[۳۰]

از احمد شاملو برای گوهر مراد:

به نوکردنِ ماه بر بام شدم با عقیق و سبزه و آینه. داسی سرد بر آسمان گذشت که پروازِ کبوتر ممنوع است.

صنوبرها به نجوا چیزی گفتند و گزمگان به هیاهو شمشیر در پرندگان نهادند.

ماه برنیامد..

۹ آبانِ ۱۳۵۱ دفتر شعر ابراهیم در آتش

پانویس

ویرایش
  1. واژه‌های غریب در دنیای عجیب؛ ۳۰ سال از مرگ ساعدی گذشت، بی‌بی‌سی فارسی
  2. مرگ در آوارگی؛ ۲۵ سال از مرگ ساعدی می‌گذرد، دویچه‌وله فارسی
  3. مجابی، جواد (۱۳۷۸). شناخت‌نامهٔ ساعدی. تهران: نشر قطره. شابک ۹۶۴-۳۴۱-۰۵۰-۱.
  4. ساعدی، کاشف آدم‌هايی که هرگز ديده نمی‌شوند، بی‌بی‌سی فارسی
  5. «نسخه آرشیو شده». بایگانی‌شده از اصلی در ۲۴ ژوئن ۲۰۱۳. دریافت‌شده در ۱۱ اوت ۲۰۱۲.
  6. «مرگ در آوارگی». دویچه‌وله فارسی. دریافت‌شده در ۱۸ خرداد ۱۳۹۴.
  7. ۷٫۰ ۷٫۱ ۷٫۲ «غلامحسین ساعدی: نویسنده‌ای ناتمام». رادیو زمانه.
  8. «به یاد ساعدی و «اتللویش»». رادیو فردا. دریافت‌شده در ۱۸ خرداد ۱۳۹۴.
  9. نیلوفر بیضایی (۲ آذر ۱۳۸۹). «نگاهی به زندگی و آثار غلامحسین ساعدی». وبگاه بی‌بی‌سی فارسی. دریافت‌شده در ۳ آذر ۱۳۸۹.
  10. دو برادر، خاطرات محمدحسین دانایی، انتشارات اطلاعات، چاپ دوم، تهران، ۱۳۹۳، صص ۲۹۲–۲۹۸
  11. خامنه‌ای جشن هنر شیراز را «سخیف» خواند؛ کاربران: در «ایران پسا جمهوری اسلامی» باشکوهتر برگزار می‌کنیم، صدای آمریکا
  12. غلامحسین ساعدی
  13. نیلوفر بیضایی (۲ آذر ۱۳۸۹). «نگاهی به زندگی و آثار غلامحسین ساعدی». وبگاه بی‌بی‌سی فارسی. دریافت‌شده در ۱۸ خرداد ۱۳۹۴.
  14. «مرگ در آوارگی». دویچه‌وله فارسی. دریافت‌شده در ۱۸ خرداد ۱۳۹۴.
  15. غلامحسین ساعدی؛ داستان دیدار با کروکودیل!، ایران آزادی
  16. ۱۶٫۰ ۱۶٫۱ «به یاد ساعدی و «اتللویش»». رادیو فردا. ۲۹ آبان ۱۳۸۹. دریافت‌شده در ۲۳ نوامبر ۲۰۱۰.
  17. «مرگ در آوارگی؛ بیست‌وپنج سال از مرگ ساعدی می‌گذرد». دیچه‌وله فارسی. ۲۹ آبان ۱۳۸۹. دریافت‌شده در ۲۳ نوامبر ۲۰۱۰.
  18. غلامحسین ساعدی، پزشکی که سرانجام نویسندگی را برگزید
  19. نگاهی به زندگی و آثار غلامحسین ساعدی
  20. زندگی و آثار غلامحسین ساعدی
  21. به گروه غلامحسین ساعدی خوش آمدید
  22. ساعدی، غلامحسین، غریبه در شهر، تهران: انتشارات بهنام، ۱۳۷۸، پشت جلد.
  23. مسکوب، شاهرخ. روزها در راه. خاوران. ص. ۲۷۱.
  24. الفبا، چاپ پاریس، شمارهٔ ۷ ص ۱۰، سال ۱۳۶۵
  25. پرویز جاهد (۹ آذر ۱۳۸۹). «غلامحسین ساعدی و سینما». بی‌بی‌سی فارسی. دریافت‌شده در ۱۸ خرداد ۱۳۹۴.
  26. ۲۶٫۰ ۲۶٫۱ ۲۶٫۲ ۲۶٫۳ ۲۶٫۴ «فهرست برخی از مهم‌ترین آثار غلامحسین ساعدی». رادیو فردا. ۳ آذر ۱۳۸۵. دریافت‌شده در ۲۳ نوامبر ۲۰۱۰.
  27. «˝مولوس کورپوس˝ اثر غلامحسین ساعدی و داریوش مهرجویی». خبرگزاری هنر ایران. ۱۳۹۳-۰۸-۲۰. دریافت‌شده در ۲۰۱۹-۰۶-۱۴.
  28. «بیستمین سالگرد درگذشت نویسندهٔ معاصر، غلامحسین ساعدی، در پاریس برگزار شد». رادیو فردا. ۲۹ آبان ۱۳۸۴. دریافت‌شده در ۲۳ نوامبر ۲۰۱۰.
  29. «سرکوهی: قدرت اصلی ساعدی در نمایش‌نامه‌نویسی بود». رادیو فردا. ۱۶ شهریور ۱۳۸۸. دریافت‌شده در ۲۳ نوامبر ۲۰۱۰.
  30. «مستندی دربارهٔ نماد روشنفکران ایرانی در تبعید». رادیو زمانه. بایگانی‌شده از اصلی در ۲۵ نوامبر ۲۰۱۴. دریافت‌شده در ۲۵ نوامبر ۲۰۱۳.

منابع

ویرایش
  • کتاب شناخت‌نامهٔ غلامحسین ساعدی، نوشتهٔ جواد مجابی.[۱]
  • نقد و بررسی داستان‌های کوتاه غلامحسین ساعدی، روح‌اله مهدی پورعمرانی، نشر روزگار، ۱۳۸۱
  • کتاب الفبای آثار ساعدی، نوشتهٔ آسیه (ناستین) جوادی.[۱]

پیوند به بیرون

ویرایش
  1. ۱٫۰ ۱٫۱ الفبای آثار ساعدی در یک کتاب، رادیو بین‌المللی فرانسه