جنگ چالدران

نخستین نبرد امپراتوری صفوی و عثمانی

جنگ چالدران جنگی میان شاه اسماعیل یکم (شاه صفوی) و سلطان سلیم یکم (پادشاه عثمانی) در سال ۱۵۱۴ میلادی بود که با پیروزی قاطع امپراتوری عثمانی بر ایران صفوی به پایان رسید. در نتیجهٔ این جنگ، امپراتوری عثمانی منطقه آناتولی شرقی و شمال عراق و شهر دیاربکر و دریاچه وان را از ایران صفوی تصرف کرده و ضمیمهٔ خاک خود کرد.[۳][۵] این نخستین کشورگشایی عثمانی به سوی آناتولی شرقی و وقفه طولانی‌مدت کشورگشایی صفویان در سرزمین‌های غربی بود.[۱۸] جنگ چالدران آغازگر ۴۱ سال جنگ ویرانگر بود که فقط در سال ۱۵۵۵ به دلیل پیمان آماسیه به پایان رسید. اگرچه بعدها بین‌النهرین و آناتولی شرقی تحت پادشاهی شاه عباس بزرگ (حکومت ۱۵۸۸–۱۶۲۹) باز پس گرفته شد، اما با عهدنامه زهاب در سال ۱۶۳۹، این سرزمین‌ها برای همیشه به عثمانی واگذار شدند.

جنگ چالدران
بخشی از جنگ‌های ایران و عثمانی

نقاشی «جنگ چالدران» بر دیواره غربی تالار پادشاهی، کاخ چهل‌ستون، اصفهان.
تاریخ۲۳ اوت ۱۵۱۴ م
۲ رجب ۹۲۰ ه‍.ق
موقعیت۳۹°۰۵′۲۰″ شمالی ۴۴°۱۹′۳۷″ شرقی / ۳۹٫۰۸۸۸۹°شمالی ۴۴٫۳۲۶۹۴°شرقی / 39.08889; 44.32694
نتایج

پیروزی قاطع امپراتوری عثمانی:[۲][۳]

تغییرات
قلمرو
سوریه و عراق ضمیمه قلمرو عثمانی شد.
طرف‌های درگیر
امپراتوری عثمانی ایران صفوی
فرماندهان و رهبران
سلیم یکم
خادم سنان پاشا
حسن پاشا 
علی بیگ مالقوچ اوغلی 
ادریس بدلیسی
اسماعیل یکم (مجروح)
سارو پیره استاجلو 
محمد خان استاجلو 
خادم بیگ تالش 
حاج رستم بیگ چمشگزگ 
عبدالباقی یزدی 
حسین بیگ شاملو 
می‌رسید شریف‌الدین علی صدر شیرازی 
دورمیش‌خان شاملو
نورعلی خلیفه
قوا
۶۰٬۰۰۰[۸] یا ۱۰۰٬۰۰۰ سرباز[۹][۱۰]
شامل:
۲۵ هزار ینی‌چری
۱۰۰–۱۵۰ توپ[۱۱]
یا ۲۰۰ توپ و ۱۰۰ خمپاره‌انداز[۱۲]
۴۰٬۰۰۰[۱۳][۱۰]
یا ۵۵٬۰۰۰[۱۴]
یا ۸۰٬۰۰۰ سرباز[۹]
تلفات و خسارات
زیاد[۱۵]
یا کمتر از ۲٬۰۰۰ تن[۱۶]
سپاه از بین رفت.[۱۵]
یا کمابیش ۵٬۰۰۰ تن[۱۷]
جنگ چالدران در Caucasus mountains واقع شده
جنگ چالدران
موقعیت در Caucasus mountains
جنگ چالدران در خاورمیانه واقع شده
جنگ چالدران
جنگ چالدران (خاورمیانه)
جنگ چالدران در ایران واقع شده
جنگ چالدران
جنگ چالدران (ایران)
جنگ چالدران در ترکیه واقع شده
جنگ چالدران
جنگ چالدران (ترکیه)

در این جنگ، عثمانیان ارتشی بزرگ‌تر و مجهزتر به تعداد ۶۰ تا ۱۰۰ هزار تن و همچنین صدها توپ جنگی داشتند؛ در حالی که ارتش صفوی حدود ۴۰ تا ۸۰ هزار تن بود و توپخانه‌ای در اختیار نداشت. اسماعیل یکم، اولین شاه صفوی، در جریان این نبرد مجروح شد و نزدیک به اسارت بود. همسران او به‌وسیلهٔ سلیم یکم، سلطان عثمانی دستگیر شدند[۱۹] و حداقل یکی از آن‌ها را با یکی از دولت‌مردانش ازدواج داد.[۲۰] اسماعیل پس از این شکست در کاخ خود منزوی شد و از اداره حکومت دست کشید[۲۱] و دیگر در لشکرکشی‌ها شرکت نکرد.[۱۸] نیروهای عثمانی پس از پیروزی به ایران لشکرکشی کردند و برای مدت کوتاهی پایتخت صفویان، تبریز را اشغال کردند و خزانه شاهنشاهی ایران را به‌طور کامل غارت کردند.[۶][۷]

این نبرد به یکی از مهم‌ترین نبردهای تاریخ ایران تبدیل شد؛ زیرا نه تنها عقیده در امان بودن مرشد کامل از هرگونه خطا و بلا را زیر سؤال برد،[۲۲] بلکه سران کرد را وادار کرد تا بر اقتدار خود تأکید کنند و به جای صفویان، با حکومت عثمانیان بیعت کنند. همین امر در آینده باعث از دست رفتن مرزهای غربی ایران شد.[۲۳][۲۴]

پیش‌زمینه

ویرایش
 
تصویری از شاه اسماعیل

قدرت گرفتن شاه اسماعیل یکم در عرصه نظامی و سیاسی، با پیوستن صوفیان ترکمانی بود که بیشترشان در آناتولی و شام زندگی می‌کردند. در واقع، بخش بزرگی از ایل‌های قزلباش، پیش از پیوستن به شاه اسماعیل در آناتولی زندگی می‌کردند و حتی پس از مهاجرت قبایل اصلی، بخش بزرگی از مردمان آناتولی پیرو یا متمایل به تشیع صوفی صفوی بودند. سازمان تبلیغی تصوف صفوی پیوسته از طریق شبکه‌های منظم خود و توسط خلفا، دده‌ها و… مریدان را به پیوستن به مرشد کامل فرقه که شاه اسماعیل بود، تشویق می‌کرد.[۲۵]

صفویان، در پی فعالیت و سازمان‌دهی فرهنگی در طول دو سده (بر اساس تعالیم صوفیانه و شیعی)، توانستند با حمایت پیروان خود (قزلباش‌ها) حکومت صفوی را در ایران پایه‌گذاری کنند. صفویان با گردآوری و پناه دادن به آن‌ها به‌ویژه به نیروهای ینی‌چری، نیروی نظامی توانمندی را تشکیل دادند. قدرت گرفتن یک دولت مستقل شیعی مذهب و متعصب در ایران، امپراتوری عثمانی را که قصد حملهٔ نهایی جهت تصرف اروپا را داشت از سوی شرق، نگران کرد و باعث لشکرکشی به سمت ایران شد. این جنگ در دشت چالدران روی داد.[۲۶]

شاه اسماعیل نیز، به‌خوبی از این امر آگاه بود و در نامه‌ای به سلطان عثمانی این مطلب را که بسیاری از مردمان ساکن سرزمین‌های عثمانی پیرو او هستند، به رخ وی کشیده بود. بی‌شک، دوام حکومت سنی‌مذهب عثمانی، بدون محدود یا نابود کردن این روند، با مشکل مواجه می‌شد. به‌گفتهٔ برخی مورخان، اگر در جنگ چالدران، شاه اسماعیل به پیروزی می‌رسید، به قدرتی فراتر از تیمور دست می‌یافت و بی‌شک گسترش تشیع صفوی، امپراتوری عثمانی را که تازه در آغاز کار بود، از صفحه روزگار محو می‌کرد. همهٔ این موارد انگیزه لازم برای یک رویارویی سرنوشت ساز و حتمی را برای هردو سو آماده می‌ساخت؛ ولی برای این نبرد سرنوشت ساز دلایل دیگری هم وجود داشت که تنها شتاب‌دهنده بودند.

روابط بین دو قدرت با برخورد متکبرانه و خصمانهٔ شاه اسماعیل تشدید شد. سفرای عثمانی که در اعتراض به رفتار صفویان با اهل سنت در سال ۱۵۰۴ به دربار صفویه اعزام شدند، مورد بی‌مهری زیادی قرار گرفتند. مشغلهٔ سلطان بایزید در امور دیگر او را از انجام اقدامی متقابل در آن زمان بازداشت و این باعث ترغیب شاه اسماعیل به انجام رفتارهای خطرناک‌تر و جدی‌تر شد. تشدید تنش‌ها ادامه یافت و در سال ۱۵۱۰ شاه اسماعیل سر بریدهٔ شیبک‌خان ازبک را به‌همراه فهرستی از خواسته‌ها به دربار سلطان بایزید فرستاد. ادامه سرکشی شاه اسماعیل و عدم تمایل آشکار سلطان عثمانی برای پاسخگویی به صفویه، روابط بین سلطان و پسران او را بدتر کرد. سرانجام سلیم علیه پدر خود سلطان بایزید قیام کرد و با حمایت ینی‌چری‌ها وی را وادار به کناره‌گیری از قدرت نمود. شاه اسماعیل از شرایط آشفته ناشی از جنگ داخلی عثمانی، جهت دامن زدن به شورش بیشتر استفاده کرد. قیام شاهقلی بابا تکلو در سال ۱۵۱۱ تعداد زیادی از قزلباش‌ها و صوفیان ناراضی را به خود جلب کرد و هرچند عواقب این شورش جدی بود، اما قیامی که سال بعد در اوج جنگ داخلی عثمانی توسط عوامل صفوی یعنی نورعلی خلیفه صورت گرفت، از اهمیت بیشتری برخوردار است. هزاران قزلباش به شورش برخاستند و حتی شاهزاده مراد (نوه سلطان بایزید) با تحریک مبلغان صفوی به جمع قزلباشان شورشی پیوست. نورعلی خلیفه و هوادارانش در مدت کوتاهی شهر توقات را تصرف نموده و به نام شاه اسماعیل در آنجا خطبه خواندند و اراضی وسیعی در نزدیکی چوروم و آماسیه تخریب شد. آنها با پیروان شاهزاده مراد متحد شدند و دوباره راهی توقات شدند و این بار با مقاومت ساکنان توقات روبرو شده و در نتیجه درگیری شهر به آتش کشیده شد. شاهزاده مراد سپس عازم ایران شد در حالی که نورعلی خلیفه به سمت سیواس حرکت کرد. شورشیان در قویلوحصار قبل از عزیمت به سرزمین صفوی از طریق ارزنجان، با نیروهای عثمانی درگیر شده و آنها را شکست دادند. در این زمان سلیم موفق شده بود که پدر خود (سلطان بایزید) را مجبور به کناره‌گیری کند اما همچنان با مقاومت برادرش احمد روبرو بود و پس از شکست دادن او در ینی‌شهر در سال ۱۵۱۳ توانست توجه خود را به همسایه مشکل‌ساز خود (صفویان) معطوف کند. قبل از شروع کارزار علیه صفویان، سلطان سلیم دستور اعدام بیش از ۴۰۰۰۰ قزلباش آناتولی را به عنوان مجازات شورش و رفتار سرکش آنها صادر کرد. وی همچنین از صادرات ابریشم ایران به امپراتوری عثمانی جلوگیری نمود.[۲۷]

شاه اسماعیل پس از مرگ سلطان بایزید به برادرزاده سلطان سلیم که مدعی و رقیب وی بود، پناه داد و درخواست سلطان را برای بازگرداندن شاهزاده مراد خلاف جوانمردی اعلام کرد. در برابر سلطان سلیم اندکی پیش از آغاز جنگ دست به قتل‌عام شیعیان در قلمرو عثمانی زد و زنده ماندگان را نیز داغ زده، به متصرفات اروپایی تبعید کرد.[۲۸]

نامه‌نگاری‌های سلطان سلیم و شاه اسماعیل

ویرایش

سلطان سلیم ابتدا نامه‌ای به زبان فارسی برای عبیدالله خان ازبک برادرزاده و جانشین شیبک خان که در ماوراءالنهر حکومت می‌کرد فرستاد و او را تحریک کرد تا انتقام خون عموی خود را بگیرد و همزمان که سپاه عثمانی از غرب به آذربایجان حمله می‌کند، او نیز به خراسان حمله کند. سپس سلطان سلیم نامه‌ای تهدید آمیز به زبان فارسی برای شاه اسماعیل نوشت که توسط یکی از جاسوسان شاه اسماعیل که دستگیر شده بود فرستاده شد و در آن نامه خبر داد که به قصد جنگ عازم ایران است.

متن نامه اول سلطان سلیم به شاه اسماعیل

ویرایش

«... از جانب جناب خلافت مآب ما که قاتل الکفرة و المشرکین قامع اعداء الدین، مرغم انوف الفراعین مغفرتیجان الخوافین سلطان الغزاة والمجاهدین، فریدون فر سکندر در کیخسرو عدل و داد، دارای عالی نژاد، سلطان سلیم شاه بن سلطان بایزید بن سلطان محمدخانیم به سوی تو که فرمانده عجم سپهسالار اعظم سردار معظم ضحاک روزگار داراب گیر و دار افراسیاب عهد، امیر اسماعیل نامداری سمت صدور یافت تا خبیر و آگاه باشی…

چو بیشه تهی‌گردد از نره شیرشغال اندر آید به بانگ دلیر

از طریق تعدی، امارت بلاد شرقی را متصدی گشتی و از کنج مذلت فرمانبری به صفه با حشمت فرمانفرمایی قدم نهادی ابواب ظلم و بیداد را بر روی مسلمانان باز کرده، زندقه و الحاد را به یکدیگر ازدواج و امتزاج دادی و اشاعت فتنه و فساد را شعار و دثار خود ساخته علم‌های ستمکاری برافراشتی و فرمانروایی را بر حسب دواعی هوای نفس و رغبات طبیعت حل قیود شریعت و اطلاق از نوامیس ملت پنداشتی. مقابح و افعال و مساوی احوالت چون اباحت فروج محرمه و اراقت دماء مکرمه و تخریب مساجد و منابر و احراق مراقد و مقابر و اهانت علما و سادات و القاء مصاحف کریمه در قاذورات و سب شیخین کریمین رضی الله عنهما همه به حدود تواتر پیوست. ائمه دین و علماء مهترین رضوان الله علیهم اجمعین کفر و ارتداد تو را با اتباع و اشیاعت که موجبش قتل است و سبی علی رؤس الشهاد متفق الکلام والاقلام با سرهم فتوا دادند… به سر پنجه قوت کام کاری دست و بازوی ستم کاریت برکنیم و از سر قدرت سروری سودای صفدری از سر سراسیمه‌ات بدر کنیم. مفاسد شر و شورت از سر عجزه و مسکینان برداریم و از آن آتش که در خانمانها زده‌ای دود از دودمانت بر آریم… اگر خود را در سلک زمره «والذین اذا فعلوا فاحشة او ظلموا انفسهم ذکروا الله فاستغفروا و الذنوبهم» منسلک و منخرط گردانی، در همه حال خدای متعال را حاضر و ناظر دانی از کارهای بد و کردارهای ناصواب و سیرت‌های زشت پشیمانی نمایی و از درون دل و صمیم جان به توبه و استغفار در آیی و آن قلاع و بقاع که زمینش در زمان پیشین سم ستوران لشکر منصور ما را روی مالیده و از فعال مطایا هر گوشه‌ای از آن نواحی حلقه افکندگی به گوش کشیده بود از مضافات ممالک عثمانی محسوب داشته بندگان سدهٔ عظمت پناه ما را بسپاری سعادت تراست و از نواب کامکاری غیر از نیکویی و دلجویی و عاطفت و خوش خوئی دیگر چیزی نبینی و اگر چنانچه:

حوی بد در طبیعتی که نشستنرود تا به وقت مرگ از دست

بر آن اعمال قبیحه و افعال فضیحه مصر و مجد باشی، ان شاءالله تعالی الاعز عرصه آن مملکت که از روی تغلب به دست تصرف افتاده است عن قریب مخیم اردوی عساکر نصرت مآثر خواهد شد. مدتی است از غایت سبک‌ساری، سودای سرداری در سر داری و از فرط خود رایی دعوای جهانگیری و کشور گشایی بر زبان آری. چون مردی به میدان مردان درآی، که هر چه نهاده پرده تقدیر است، به ظهور آید. والأمر یومئذ لله والسلام علی من اتبع الهدی حرر ذلک فی شهر صفر المظفر سنه عشرین وتسعمائه (ماه صفر ۹۲۰) به یورت ازنکمید».

متن نامه دوم سلطان سلیم به شاه اسماعیل

ویرایش

«... سلیمان مکان اسکندر نشان مظفر فر فریدون ظفر قاتل الکفرة الفجرة، کافل الکرام البررة، المجاهد المرابط المنصور المظفر، اللیث بن الاسد بن الغضنفر، ناشر لواء العدل والاحسان سلطان سلیم شاه بن سلطان بایزید بن سلطان محمدخانیم به جانب ملک ملک عجم، مالک خطه ظلم و ستم، سرور شرور و سردار اشرار، داراب زمان و ضحاک روزگار، عدیل قابیل، امیر اسماعیل عز صدور یافت… چون به تواتر آحاد استماع افتاد که ملت حنیفه محمدیه علی واضعها الصلوة و التحیه را تابع رأی ضلالت آرای خود ساخته و اساس دین متین را برانداخته، لوای ظلم را به قواعد تعدی برافراخته نهی منکر و امر معروف از شعائر شریعت دانسته شیعه شنیعه خود را به تحلیل فروج محرمه و اباحت دماء محترمه تحریض نموده به حکم «سماعون للکذب واکالون للسحت» به استماع کلمات مزخرفات واکل محرمات نموده، مسجد خراب کرده و بتخانه ساخته. پایه بلند پایهٔ منابر اسلام را به دست تعدی در هم شکسته فرقان مبین را اساطیر اولین خوانده اشاعت شناعت را باعث شده نام خود حارث کرده… به موجب الدین نصیحت اگر روی نیاز به قبله اقبال و کعبه آمال آستان ملایک آشیان ما که محال رحال رجال است آوردی و دست تعدی از سر زیردستان که پایمال ظلم و طغیان گشته‌اند، کوتاه کردی و خود را در سلک «التائب من الذنب کمن لا ذنب له» منسلک گردانیدی و در مذهب و ملت تبعیت سنت سنیه حنفیه محمدیه علیه الصلوة و التحیة و آله الطاهرین و اصحابه المهتدین رضوان الله علیهم اجمعین که «اصحابی کالنجوم بایهم اقتدیتم اهتدیتم» کردی و آن بلاد را به سرها مضافات و متعلقات ممالک محروسه عثمانیه شمردی هر آینه عنایت پادشاهی و عاطفت شاهنشاهی ما شامل حال تو گردد:

سایه عدل و عنایت به سر او فکنیمهر که چون مهر نهد روی به خاک در ما

زهی سعادت آن کس که این اجابت کرد والا به حکم العادة طبیعة ثانیة بر مقتضای طبع شرانگیز فتنه آمیز که ما بالذات لا یزول بالعرض. باسیه دل چه سود خواندن وعظ به تأیید الله و حسن توفیقه سر هر تاجداری تاج واری سازم و بساط بسیط زمین را از آن نفوس بپردازم «الا ان حزب‌الله هم الغالبون» دست ستمکاران را به قوت سر پنجه ید بیضا پیچیده در هم کنم که «یدالله فوق ایدیهم…»

سلطان سلیم، برای آنکه شاه اسماعیل را به جنگ برانگیزد، نامه دشنام آمیزی به زبان ترکی برای وی فرستاد و او را فقط اسماعیل بهادر خطاب کرد و چون پادشاه صفوی به نامه‌های او جوابی نداده و سرداران قزلباش نیز به فرمان وی از جلو سپاه عثمانی عقب نشسته بودند، خرقه و عصا، مسواک، تسبیح و کشکولی نیز به نامه خود همراه کرد. منظورش از فرستادن این اشیاء آن بود که عقب‌نشینی و احتراز از جنگ شایسته دلیران و مردان بی‌باک نیست. بهتر آن است که به جای شمشیر، خرقه و کشکول و سبحه و عصا برگیرد و مانند نیاکان به کار درویشی و صوفیگری مشغول شود.

متن ترجمه نامه سوم سلطان سلیم به شاه اسماعیل

ویرایش

«اسماعیل بهادر اصلح الله شأنه… با لشکر بیشمار دشمن شکار، به قصد تو به بلاد شرقی توجه همایون نموده و در مضمون شریف نامه‌های سابق که چند ماه پیش از این فرستاده شد فرموده بودم هنگامی که نواحی و اراضی که از جهه شاهی در تصرف توست بظل ظلیل رایات فتح آیات من مستعد گردد، اگر مردی به میدان بیا، که مشیت و ارادت حق سبحانه و تعالی بهر چه تعلق گرفته به‌ظهور بیاید. غرض از این اخبار این بود که چند ماه قبل ازین تو نیز متنبه شده در تدارک اقدام نمایی و در آینده بهانه نیاوری و نگویی که غافل بودم و ایام مساعد نشد که تمام اهالی حوزه حکومت خود را جمع نمایم… حال نیز نه نام و نشانی از تو پیدا و نه اثری از وجودت هویداست. چنان مستور الحالی که وجود و عدمت علی السواست. هر کس که دعوی شمشیر زنی دارد سینه را چون سپر هدف تیر تیز باید ساخت و هر که ادعای سروری دارد از زخم تیغ و تبر نمی‌هراسد:

عروس ملک کسی در کنار گیرد تنگکه بوسه بر لب شمشیر آبدار دهد

بر آنان که سلامت را پرده نشینی اختیار می‌کنند و از بیم مرگ جرأت شمشیر بستن و بر اسب نشستن ندارند، نام مردی نهادن خطاست.

در مرگ آن کس بکوبد به پایبه زین اندر آید بجنبد زجای

حالیا سببش دانسته شد که چرا به این شدت انزوا در زاویه‌ای خمول گزیده و بدین درجه اختفا کرده‌ای. همانا که این رعب و هراس از کثرت لشکر ظفر استیناس بر تو مستولی شده است. اگر این احتمال باعث شد محض مصلحت ازاله این معنی اینک چهل هزار لشکر نامدار از اردوی ظفر شعار جدا کرده فرمودیم که فیمابین سیواس و قیصریه در اردوی جداگانه بمانند. برای دشمن ارخای فنان و توسیع دایره میدان بیشتر ازین نمی‌شود. اگر در طینت تو فی الجمله شمه‌ای از غیرت حمیت باشد البته به میدان جنگ ما آمده با لشکر من مقابله خواهی کرد تا در ازل هر چه مقدر است در معرض بروز جلوه گر گردد. ان شاءالله تعالی. والسلام علی من اتبع الهدی. حرره فی اواخر اولی الجمادین سنه ۹۲۰ به یورت ارزنجان».

شاه اسماعیل در جواب نامه‌های سلطان سلیم نامه‌ای توسط سفیر خود شاه‌قولی آقای بوی نوکر همراه با یک قوطی طلا پر از تریاک فرستاد.

جواب نامه شاه اسماعیل به سلطان سلیم

ویرایش

«سلامی که به محبت مشحون و پیامی که به مودت مقرون باشد به حضرت جنت حضرت اسلام پناه سلطنت دستگاه، المنظور با نظار الملک الاله، مبارز الدولة و السلطنة و الدنیا و الدین سلطان سلیم شاه ایده الله بالدوله الابدیه و ادامه بالسعادة السرمدیة متحف و مهدی داشته آرزومند شناسند.

بعد هذا مکتوبات شریفه مرة بعد آخری به درجه الشیء لایثنی الا وقد تثلث رسیده مضامین آن چون به عداوت مشعر و منبی از جرأت و جلادت بود از آن حظ بسیار نمود. لکن مبدأ و منشأ آن ندانستیم که چیست در زمان والد جنت مکانش انار الله برهانه که نهضت همایون ما به سبب گستاخی علاءالدوله ذوالقدر به مرز و بوم روم واقع شده از جانبین به جز دوستی و یک جهتی چیزی دیگر نشد و آن حضرت نیز در آن وقت که والی طرابزون بودند اظهار یک جهتی می‌کردند، حالا باعث کدورت معلوم نگشته چون به اقتضاء سلطنت به این خصوص عازم گشته‌اند، سهل باشد:

ستیزه به جایی رساند سخن که ویران کند خانمان کهن

غرض ما از تغافل آن صوب دو چیز بود: یکی آنکه اکثر سکنه آن دیار مریدان اجداد عالی‌تبار مااند رحمهم الله الملک الغفار. دوم آنکه محبت ما به آن خاندان غزا عنوان قدیم است و نمی‌خواستیم که شورشی چون عهد تیموریان به آن سرزمین طاری شود و هنوز نمی‌خواهیم و به این قدرها نمی‌رنجیم و چرا برنجیم. خصومت سلاطین رسم قدیم است.

عروس ملک کسی در کنار گیرد تنگکه بوسه بر لب شمشیر آبدار دهد

اما کلمات نامناسب وجهی ندارد و همانا آن اقوال و افکار الحاد فکار منشیان برشی و محررمان تریاکی که از قلت نشأت از سر دماغ خشکی نوشته فرستادند و این همه توقف نیز خالی از ضرورتی نبوده می‌پنداریم. بنابر آن حقه ذهبی مملو از کیفیت خاصه مختوم به مهر همایون مصحوب دارنده، قدوة المقربین شاه‌قولی آقای بوی نوکر رزقت سلاقته ارسال رفت تا اگر لازم باشد به کار داشته به زودی در رسند تا به عون الهی آنچه در پرده تقدیر مکنون است صورت پذیر گردد. فاما فکری بر اصل کرده و به سخن هر کسی مقید نشده اندیشه بر اصل نمایند که پشیمانی آخر مفید نمی‌شود و ما در وقت تحریر این نامه به شکار حدود صفاهان بودیم. در حال به تدارک مقابله مشغول گشته از سر دوستی جواب فرستادیم به هر نوع که می‌خواهند عمل کنند.

بس تجربه کردیم در این دیر مکافاتبا آل علی هر که درافتاد برافتاد

و مزبور را نرنجانیده راه دهند که «ولاتزر وازره وزر آخری» و چون کار به جنگ انجامد تأخیر و تراخی را جایز ندارند. اما از راه عاقبت اندیشی درآیند والسلام».

شاه اسماعیل در جواب نامه‌های توهین آمیز سلطان سلیم، نامه‌ای ملایم و محترمانه نوشت. پادشاه صفوی با اشاره به حمله تیمور به عثمانی خواسته بود در پرده به سلطان سلیم گوشزد کند که اگر در جنگ اصرار ورزد به سرنوشت شوم جدش بایزید یکم گرفتار خواهد شد. فرستادن قوطی تریاک نیز کنایه‌ای تمسخر آمیز به آرزوها و خیالات بی‌اساس سلطان سلیم بود و می‌خواست به او بفهماند که در هم شکستن سپاه قزلباش و برانداختن خاندان صفوی امید پوچی است که جز در نعشه تریاک و عالم خیال به حقیقت نمی‌تواند پیوست. نامه شاه اسماعیل برخشم و کینه سلطان سلیم افزود، زیرا مشاهده می‌کرد که مبارز جویی‌ها و دشنام‌های او بی اثر است و حریف با نهایت زیرکی و خونسردی از نبرد دوری می‌کند و به‌جای آنکه به استقبال وی آید و به جنگ پردازد، می‌خواهد او را به داخل ایران بکشاند و با سوزاندن غلات و ویران کردن دهکده‌ها و منازل بین راه، سپاه عثمانی را گرفتار قحط و گرسنگی سازد. هر قدمی که لشکریان عثمانی در ولایات خالی از علوفه و آذوقه ایران پیش می‌رفتند، آن‌ها را به شکست و نیستی نزدیکتر می‌کرد. سلطان سلیم چنان از رفتار شاه اسماعیل در خشم بود که برخلاف آداب سیاسی سفیر او را گردن زد و روزی در حضور سرداران و وزیران خود فریاد برآورد که: «اگر تا قعر سقر هم عقب‌نشینی کند دنبالش خواهم رفت». سلطان سلیم نامه دیگری به زبان ترکی همراه با مقداری لباس‌های زنانه و عطریات و لوازم آرایش برای شاه اسماعیل فرستاد.

ترجمه متن چهارمین نامه سلطان سلیم به شاه اسماعیل

ویرایش

«اسماعیل بهادر اصلح الله شأنه، هنگامی که توقیع رفیع جهان مطاع و حکم شریف واجب الانقیاد والاتباع به تو واصل شود، باید بدانی که مکتوب تو به درگاه سعادت دستگاه من رسید، پس از ادای کلمات جسارت آمیز نوشته‌ای چیزی که مایه ازدیاد جرأت است ارسال داشتیم که در عزیمت مسارعت نموده، ما را از انتظار برهانید. ما به نیروی جرأت از راه دور با لشکر بیکران و رایات فتح آیات نصرت نشان، پس از طی مراحل و منازل به مملکت تو داخل شده‌ایم، در آیین سلاطین اولی الامر و مذهب خواقین ذوی القدر، مملکت در حکم زن ایشان است و کسی را که از مردی حصه‌ای و از فتوت بهره‌ای، بلکه در دل فی الجمله زهره‌ای باشد. قطعاً راضی نمی‌شود که دیگری به ناموس او تعرض کند. معهذا اکنون روزها می‌گذرد که عساکر نصرت ماثر من به مملکت تو درآمده‌اند، ولی از تو هیچ گونه نام و نشانی پیدا و از وجودت اثری هویدا نیست و چنان مستور الحال به سر می‌بری که حیات و مماتت یکسان است.

از این ننگ تا جاودان مهترانبگویند با نامور لشکران

ظاهر حال گواهی می‌دهد که اکتساب جرأت عارضی برای که لازم است، تا امروز از جانب تو عملی به ظهور نیامده است که از آن مردی و جلادت استنباط شود، عمل تو ثمره مکر و حیلهٔ توست و شک نیست که این جرأت عارضی، اثر تلبیس و تدلیس و لاغیر، دوای دردی که تو به آن مبتلا هستی معلوم است و برای تحصیل قوت قلب آن را استعمال می‌کنی. حال نیز همان دارویی را که بارها تجربه کرده‌ای به کار بر تا مگر در دلت اندک جرأتی پدید آید. ما نیز برای ازاله ضعف قلب تو چهل هزار تن از لشکر ظفر رهبر خود جدا کرده میان قیصریه و سیواس گذاشته‌ایم و دربارهٔ خصم پیش از این مروت و مردی میسر نیست. اگر من بعد باز برقرار وضع سابق در کنج زاویه رعب و هراس منزوی گردی، نام مردی بر تو گذاشتن حرام است و بهتر خواهد بود که به جای مغفر، معجر و به جای زره، چادر اختیار کنی و از سودای سرداری سپهسالاری بگذری، ز تو این کار برناید، تو با این کار برنایی. والسلام علی من اتبع الهدی، تحریراً فی اواخر شهر جمادی الاخر، سنه عشرین وتسعمائه».

سرانجام یکی از فرماندهان سلطان سلیم خبر داد که سپاهیان شاه اسماعیل و محمدخان استاجلو حاکم دیاربکر در محل خوی به یکدیگر پیوسته و آماده نبرد اند. سلطان سلیم از این خبر به قدری خوشحال شد که اسبی قیمتی با زین و لگام مرصع برای او فرستاد؛ زیرا از پیشرفت بیهوده در خاک ایران بیم داشت و می‌دانست که اگر در آذربایجان بیش از آن پیش رود قطعاً با شورش و نافرمانی ینی‌چری‌ها و سایر دسته‌های سپاه روبرو خواهد شد و جانش در خطر خواهد افتاد.[۲۹]

آرایش قبل از نبرد

ویرایش

ترکیب سپاه ایران: دسته‌ای از سواران قزلباش با دورمیش خان شاملو، خلیل سلطان ذوالقدر حکمران فارس، حسین بیگ، نور علی خلیفه حکمران ارزنجان، خلیل بیگ، منتشا سلطان حاکم تبریز، سلطان علی میرزا افشار و پیره بیگ چاپشلو در سمت راست قرار گرفتند. دسته دوم با محمدخان استاجلو حکمران دیاربکر و گروه دیگر از سرداران در سمت چپ قرار گرفتند. عبدالباقی یزدی وکیل السلطنه، می‌رسید شریف الدین علی صدر شیرازی قاضی عسکر سید محمد کمونه نقیب الاشراف نجف نیز با دسته‌ای دیگر از سواران در زیر لوای شاهی در قلب لشکر جای گرفتند. یک دسته از سواران ایران هم به فرماندهی سارو پیره استاجلو و یوسف بیگ ورساق حکمران قلعه کماخ، جلودار سپاه و مأمور پنهان داشتن حرکات لشکر بودند. شاه اسماعیل نیز خود با گروهی از دسته قورچیان که زبده‌ترین سواران قزلباش بودند، در قلب لشکر قرار گرفته بود که اگر قسمتی از سپاه مورد حمله سخت دشمن واقع شد، به یاری آن قسمت بشتابد.

ترکیب سپاه عثمانی: سواران آناتولی یا سپاهیان آسیایی عثمانی به فرماندهی خادم سنان پاشا و زینل پاشا در سمت راست جای گرفتند. سواران روم ایلی (روملی) یا سپاهیان اروپایی عثمانی، به فرماندهی حسن پاشا در سمت چپ ایستادند. ینی‌چریان پیاده به شکل مربع در خط دوم قلب سپاه پشت عراده‌های توپ قرار گرفتند. حیوانات بارکش اردو را از سه جانب در اطراف سربازان ینی‌چری جای دادند و ارابه‌ها را محکم به یکدیگر بستند و جلو حیوانات مرتب کردند، به طوری که مانند سنگری محکم از حمله سواران قزلباش جلوگیری می‌کرد. راست و چپ سپاه عثمانی را یک ردیف عراده‌های توپ که با زنجیرهای محکم به یکدیگر بسته شده بود به هم مربوط می‌ساخت و بدین ترتیب توپخانه نیز به منزله حصار دیگری از آهن و آتش بود که پیادگان ینی‌چری را از حمله سواران ایران حفظ می‌کرد. دسته قراولان (نگهبانان) خاص سلطان در پس ینی‌چریان جای گرفته و فرماندهی آن با شخص سلطان سلیم بود. سلطان سلیم نیز با وزیران خود احمد پاشا هرسک اوغلی صدراعظم، و احمد پاشا دوقاقین اوغلی وزیر دوم و مصطفی پاشا بیغلو چاوش وزیر سوم، بر بالای تپه‌ای که بر دشت چالدران تسلط داشت قرار گرفتند. دسته پیاده عزب‌ها را هم جلو توپخانه جای داده بودند تا توپ‌ها را از نظر دشمن پنهان کنند. یک دسته سپاه نیز به فرماندهی شادی پاشا مرکب از سواره و پیاده در پشت لشکر جای گرفته بود تا از حملات احتمالی دشمن به عقب اردو جلوگیری کند.[۳۰]

در این جنگ، نیروهای قزلباش ایران نزدیک به چهل هزار تن و سپاه عثمانی قریب به یکصد هزار نفر بودند، که قزلباشان به علت شمار کمتر، نداشتن تجهیزات مناسب، از سپاه عثمانی شکست خوردند. در این جنگ سربازان صفوی با شمشیر، نیزه و تیر و کمان می‌جنگیدند، درحالی‌که ارتش عثمانی از توپ و تفنگ بهره می‌برد. البته صفویان پیش از این جنگ سلاح‌های آتشین در اختیار داشته و به روش استفاده از آن‌ها نیز، آشنایی داشتند و شاه اسماعیل برای رسیدن به سلطنت، از توپ و تفنگ استفاده کرده بود. دلیل استفاده نکردن از این سلاح‌ها در جنگ چالدران، ناشی از سیاست‌های جنگی او بود. چون توپخانه، تحرک سواره‌نظام را محدود می‌کرد، در جنگ‌های صحرایی از توپخانه استفاده نمی‌کردند و در مواردی هم که استفاده شد، به دلیل کم بودن تعداد توپ‌ها مؤثر واقع نشد، سلاح‌های گرم ایرانیان از لحاظ تعداد انگشت شمار و از لحاظ کیفیت قابل قیاس با سلاح‌های ارتش عثمانی نبود؛ بنابراین، از استفاده از توپخانه صرف نظر شد چون به لحاظ کم بودن تعداد ثمری نداشت. همچنین، صفویان ذاتاً به سلاح آتشین بی‌علاقه بودند و استفاده از آن را ناجوانمردانه و ناشی از بزدلی می‌دانستند.[۳۱][۳۲][۳۳] دلیل کمی شمار سپاهیان ایران در این جنگ، حضورشان در خراسان بود تا از یورش غافلگیرانهٔ ازبکان جلوگیری شود.[۳۴]

سپاه سلطان سلیم در یک رجب ۹۲۰ قمری (شهریور ۸۹۳) به دشت چالدران در شمال غربی خوی رسید و در آن جا اردو زد. موقعیت سوق‌الجیشی منطقهٔ چالدران و عدم رویارویی با متجاوزان در دشت باز، از مزیت‌های سپاه ایران بود. شمار قشون ایران را در این جنگ حدود ۲۹٬۰۰۰ تن نوشته‌اند. پیش از نبرد، شاه اسماعیل و فرماندهان سپاه برای تعیین استراتژی، تشکیل جلسه دادند. نورعلی خلیفه و محمدخان استاجلو به دلیل آشنایی قبلی با روش‌های جنگی عثمانیان و قدرت ویرانگر توپخانه پیشنهاد کردند که پیش از آنکه دشمن موفق به تکمیل آرایش دفاعی خود گردد، حمله را از پشت به آن‌ها آغاز کنند. این نظر منطقی با مخالفت شاه اسماعیل و دورمیش‌خان شاملو مواجه شد که نتیجهٔ آن شکستی سخت بود.[۳۵][۳۶][۳۷]

 
نگاره‌ای از قتل یکی از سرداران عثمانی به نام علی بیگ مالقوچ اوغلی به دست شاه اسماعیل در جنگ چالدران.

نقشه سلطان سلیم در نبرد چالدران این بود که به هر حیله انبوه سواران قزلباش را هدف توپخانه خود سازد؛ زیرا برد توپ‌های سرپر عثمانی کوتاه بود و نمی‌توانست از دور به سپاه ایران آسیبی برساند. به همین سبب برای فریب دادن حریف دسته معروف به عزب‌ها را جلوی عراده‌های توپ قرار داده بود تا توپخانه را از نظر ایرانیان پنهان کنند. افراد این دسته مأمور بودند که به محض نزدیک شدن سواران قزلباش، از برابر توپ‌ها به چپ یا به راست کناره گیرند تا توپخانه ناگهان به شلیک مشغول شود و سواران قزلباش را از پای درآورد اما شاه اسماعیل که به‌وسیله جاسوسان خود از جزئیات نقشه‌های نظامی سلطان سلیم آگاه بود، مصمم شد که با دو دسته بزرگ از سواران قزلباش از دو طرف بر سپاهیان عثمانی بتازد تا برای عزب‌ها مجال کناره گرفتن از جلو توپخانه و آزاد نهادن توپ‌ها برای تیراندازی نماند. سپس همین که سواران قزلباش از صف توپخانه گذشتند، با خیال آسوده از دو سو بر قراولان خاص سلطان و محلی که او خود قرار گرفته بود، حمله برند و با شکست آنان از پشت پیاده‌نظام ینی‌چری را در میان بگیرند. در آغاز نبرد ساروپیره استاجلو و همراهانش که جلودار سپاه بودند، بر یک دسته از جلوداران سپاه عثمانی تاختند ولی شکست خوردند. پس شاه اسماعیل خود با گروه انبوهی از سواران زبده قزلباش که در راست لشکر بودند، بر چپ سپاه عثمانی حمله برد. محمدخان استاجلو نیز دستور داشت که با سواران دیاربکر به همان صورت بر راست سپاه عثمانی بتازد. قزلباشان با فریادهای «شاه، الله» پیش تاختند، شاه اسماعیل چنان با سرعت و شتاب رسید که عزب‌ها فرصت حرکت نیافتند و به‌جای آنکه از جلو توپ‌ها به کنار روند، در همان‌جا به تیر و نیزه سواران قزلباش از پای درآمدند. بدین صورت، توپخانه عثمانی در قسمت چپ بیکار و بی‌فایده ماند و سواران روم ایلی که به فرماندهی حسن پاشا در چپ بودند، از فشار حمله سواران ایران تا پشت سپاه عثمانی، آنجا که شادی پاشا جای گرفته بود، عقب نشستند و حسن پاشا در حمله اول کشته شد. اگر محمدخان استاجلو هم مثل شاه اسماعیل موفق می‌شد که جناح راست قوای عثمانی را در هم شکند و سنان پاشا را شکست دهد. کار سپاه عثمانی به پایان می‌رسید؛ زیرا در این صورت توپخانه سپاه که تغییر جهت آن امکان‌ناپذیر بود، به‌کلی بی‌فایده و بی‌مصرف می‌ماند و پر کردن توپ‌های سربر آن زمان نیز به‌زودی و آسانی میسر نبود. با از کار افتادن توپخانه، سپاه پیاده ینی‌چری به کلی از دوسو محصور می‌شد و از قراولان خاص سلطان هم که چندان زیاد نبودند کاری ساخته نبود. با این همه، سلطان سلیم به‌جای آنکه قوای ذخیره را به مقابله شاه اسماعیل بفرستد، منتظر نتیجه حمله سواران محمدخان استاجلو به جناح راست سپاه خود شد. شاه اسماعیل نیز همچنان با کمال جسارت و بی‌باکی تیغ می‌زد و سواران جناح چپ را دنبال می‌کرد ولی در همان حال منتظر بود که محمدخان از جانب دیگر به او بپیوندد و کار محاصره سپاهیان ینی‌چری را تمام کند. حمله محمدخان استاجلو به جناح راست سپاه عثمانی، برخلاف حمله شاه اسماعیل به نتیجه قطعی نرسید؛ زیرا محمدخان استاجلو دیرتر از شاه و آهسته‌تر از وی حمله کرد به طوری که سنان پاشا فرمانده سواران آناتولی فرصت یافت که در کار جنگ بیندیشد و شکست جناح چپ را تلافی کند. این سردار چون مشاهده کرد که به سبب حمله ناگهانی و سریع شاه و سواران او، دسته عزب‌ها نتوانستند در جناح چپ از جلو توپ‌ها کنار روند، بیش از آنکه محمدخان به سپاه عثمانی نزدیک شود، به دسته عزب‌ها در جناح راست فرمان داد که به پشت توپخانه منتقل شوند. عزب‌ها نیز اطاعت کردند و از روی زنجیرها و عراده‌های توپ با زحمت به پشت توپ‌ها رفتند. بدین ترتیب، توپخانه در جناح راست آزاد شد و سواران محمدخان را گلوله‌باران کردند. محمدخان که پیشاپیش سواران بود، به خاک افتاد و نیمی از همراهان وی نیز تلف شدند. سنان پاشا پس از این پیروزی قسمتی از سواران خود را به تعقیب بقیه سواران محمدخان فرستاد تا آنان را متفرق کنند و از حمله تازه بازدارند. سلطان سلیم نیز فوراً از این پیش آمد استفاده کرد و چون خیالش از جناح راست سپاه آسوده شد، با تمام قوایی که در اختیار داشت، از پهلو بر شاه اسماعیل و سواران وی حمله برد. در همان حال، فرمان داد حصار ارابه‌ها و حیوانات بارکشی را که گرد پیاده‌نظام ینی‌چری تعبیه شده بود، در دو نقطه شکافتند و با این عمل ینی‌چری‌ها هم که تا آن زمان محصور بودند، آزاد شدند و سواران شاه را هدف تیرهای تفنگ ساختند. ینی‌چری‌ها هفت بار متوالی شلیک کردند و بسیاری از قزلباشان را به خاک افکندند.[۳۸]

با آغاز به کار توپ‌ها، نتیجهٔ جنگ به‌سرعت به‌سود عثمانی تغییر کرد. آتش توپخانه برای ایرانیان مصیبت‌بار بود. بسیاری از سپاهیان ایران و فرماندهان و صاحبان مناصب در میدان جنگ کشته شدند و شاه اسماعیل با فداکاری چند قزلباش جان سالم به‌در برد. سلطان سلیم پس از در هم شکستن سپاه صفوی به‌دلیل ترس از وجود تله به تعقیب ایرانیان نپرداخت و تنها چند روز بعد به تبریز وارد شد. تلفات جنگ چالدران ۲۷ هزار تن از ایران و ۴۲ هزار تن از سپاه عثمانی بود.[۳۹][۴۰]

نقش زنان در جنگ چالدران

ویرایش

به‌گفته مورخان ترک چند تن از زنان ایرانی که در لباس سربازی همراه شوهران خود به میدان جنگ آمده بودند، به‌دست سربازان سلطان سلیم افتادند و دو همسر شاه اسماعیل به نام بهروزه‌خانم و تاجلی‌خانم نیز از آن جمله بودند. گذشته از زنانی که اسیر شدند، جسد بسیاری از زنان نیز در میدان جنگ پیدا شد که به فرمان سلطان سلیم آن‌ها را با تشریفات مخصوص نظامی به خاک سپردند. این زنان دلیر به گفته نویسندگان ترک، با زره و خفتان و کلاه‌خود دوشادوش شوهران خویش در جنگ شرکت کردند به همین سبب پس از جنگ چالدران در دنیا معروف شد که شاه اسماعیل سوارانی از زنان شمشیر زن با اردوی خود داشته که در حدود ده هزار نفر بوده‌اند. یکی از مورخان ایتالیایی به نام جیان فرانچسکو ساگردو در کتاب تاریخ امپراتوری عثمانی در این باره می‌نویسد: «در میان کشتگان اجساد زنان ایرانی پیدا شد که در لباس مردان به میدان جنگ آمده بودند تا در سرنوشت شوهران خود شریک و در افتخار نبرد سهیم باشند. سلیم بر جرات و دلیری و وطن‌پرستی ایشان آفرین گفت و فرمان داد که با تشریفات نظامی آنان را به خاک سپارند».[۴۱]

شاهنامه خوانی در جنگ چالدران

ویرایش

در نبرد چالدران که سربازان از فرط خستگی و جراحت، نایی برای ادامه نداشتند. اشعار فردوسی و صدای رسای محمدخان استاجلو طنین‌انداز میدان جنگ و قوت قلب سربازان می‌شد و حس وطن‌پرستی آنان را برمی‌انگیخت. برای تهیج سپاهیان قزلباش در نبرد چالدران از شاهنامه قسمت مهم و اصلی نبرد ایران و توران اشعاری انتخاب شده بود تا قزلباشان به هیجان آمده، به دشمن حمله کنند. دلیل انتخاب چنین موضوعی همانا ترک بودن عثمانی‌ها بود.[۴۲]

خاک‌سپاری کشته‌شدگان در اردبیل

ویرایش

شاه اسماعیل کشته‌شدگان جنگ را در محل آرامگاه شیخ صفی‌الدین اردبیلی به خاک سپرد. پس از آن، این گورستان به «شهیدگاه» شهرت یافت.[۴۳]

نتیجهٔ جنگ

ویرایش

از نگاهی، این جنگ، یک پیروزی مقطعی برای عثمانی‌ها بود ولی برای صفویان و به‌ویژه شاه اسماعیل، تبدیل به یک فاجعه شد. پس از جنگ چالدران، شاه اسماعیل افسردگی گرفت و دیگر رهبری لشکریانش را در جنگ بر عهده نگرفت. پیوند میان شاه به‌عنوان روح هدایتگر نیمه‌خدایی و قزلباش، به‌طور جبران‌ناپذیری شکسته شد. در حدود یک سال پس از شکست، عناصر قبایل قزلباش، اقتدار اسماعیل برای مدیریت امور کشور، به تدریج ضعیف گشت.[۴۴][۴۵]

سپاه عثمانی شهر تبریز را نیز تصرف کرد اما به‌دلیل کمبود آذوقه مجبور به بازگشت شد و حکومت نوپای صفوی از نابودی حتمی نجات یافت. بسیاری از سپاهیان ایران و فرماندهان و صاحبان مناصب در میدان جنگ کشته شدند و شاه اسماعیل با فداکاری چند قزلباش جان سالم به‌در برد. او پس از آن، دیگر رهبری لشکریانش را در جنگ بر عهده نگرفت. این نبرد از اهمیت مهمی در تاریخ برخوردار است؛ زیرا نه تنها این عقیده را که مرشد شیعه، «معصوم» است، نفی نمود، بلکه روسای قبایل کُرد را نیز بر آن داشت تا بیعت خود را از صفویان به امپراتوری عثمانی تغییر دهند. پس از جنگ چالدران، ایران در جنگ‌های آواجیک (۱۵۱۵) و کوچیسار (۱۵۱۶) نیز شکست خورد و کردستان باختری (مناطق کردستان ترکیه، کردستان عراق و کردستان سوریه کنونی) از ایران جدا شد و به‌دست عثمانی افتاد.[۴۶][۴۷][۴۸][۴۹][۵۰][۵۱]

سال‌ها بعد، شاه تهماسب در جواب نامه سلطان سلیمان که به او گفته بود: «پدران ما جنگ کردند. اگر تو نیز ادعای شجاعت داری، بیا جنگ کنیم و اگر جنگ نمی‌کنی دیگر ادعای شجاعت نکن» گفت: «حضرت پروردگار جل جلاله و عظم شأنه در کلام شریف فرموده که در جهاد و غزا که با کفار نمائید خود را به تهلکه (هلاکت) میندازید. جایی که در غزای کفار از تهلکه منع فرموده باشد، من چگونه دو لشکر مسلمان را که در عدد برابر ده کس یک کس نبوده، به جنگ فتوی دهم و این مسلمانان را در تهلکه اندازم، پدر من در آن روز که با پدر شما جنگ کرد، دورمیش خان و سایر امرا بلکه تمامی لشکر او مست بودند، شب تا صباح شراب خورده، آهنگ جنگ نموده بودند و این مقدمه به‌غایت نامعقول و بد واقع شده بود. از آن تاریخ هرگاه حکایت جنگ چالدران به میان می‌آید، من دورمیش خان را دعای بد می‌کنم که پدرم شاه اسماعیل را فریفته برد و جنگ کرد…»[۵۲]

نگارخانه

ویرایش

جستارهای وابسته

ویرایش

منابع

ویرایش
  1. Mustafa Çetin Varlık (1988–2016). "Çaldiran Savasi Yavuz Sultan Selim ile Safevî Hükümdarı Şah İsmâil arasında Çaldıran ovasında 23 Ağustos 1514'te yapılan meydan savaşı". TDV Encyclopedia of Islam (44+2 vols.) (به ترکی استانبولی). Istanbul: Turkiye Diyanet Foundation, Centre for Islamic Studies.
  2. Tucker, Spencer C., ed. (2010). A Global Chronology of Conflict: From the Ancient World to the Modern Middle East. ABC-CLIO. p. 483. ISBN 978-1-85109-672-5.
  3. ۳٫۰ ۳٫۱ David Eggenberger, An Encyclopedia of Battles, (Dover Publications, 1985), 85.
  4. Morgan, David O. The New Cambridge History of Islam Volume 3. The Eastern Islamic World, Eleventh to Eighteenth Centuries. Cambridge: Cambridge U, 2010. p. 210 "Although the Safavids experienced military defeat at Chāldirān, the political outcome of the battle was a stalemate between the Ottomans and Safavids, even though the Ottomans ultimately won some territory from the Safavids. The stalemate was largely due to the 'scorched earth' strategy that the Safavids employed, making it impossible for the Ottomans to remain in the region"
  5. ۵٫۰ ۵٫۱ Ira M. Lapidus. "A History of Islamic Societies" بایگانی‌شده در ۲۰۲۳-۰۴-۱۶ توسط Wayback Machine. انتشارات دانشگاه کمبریج. شابک ‎۱۱۳۹۹۹۱۵۰۷. p. 336.
  6. ۶٫۰ ۶٫۱ Matthee, Rudi (2008). "Safavid Dynasty". Encyclopaedia Iranica. Archived from the original on 24 May 2019. Retrieved 6 January 2019. Following Čālderān, the Ottomans briefly occupied Tabriz.
  7. ۷٫۰ ۷٫۱ Foundation, Encyclopaedia Iranica. "Welcome to Encyclopaedia Iranica". iranicaonline.org. Archived from the original on 6 May 2021. Retrieved 29 August 2021.
  8. Keegan & Wheatcroft, Who's Who in Military History, Routledge, 1996. p. 268 "In 1515 Selim marched east with some 60,000 men; a proportion of these were skilled Janissaries, certainly the best infantry in Asia, and the sipahis, equally well-trained and disciplined cavalry. [...] The Persian army, under Shah Ismail, was almost entirely composed of Turcoman tribal levies, a courageous but ill-disciplined cavalry army. Slightly inferior in numbers to the Turks, their charges broke against the Janissaries, who had taken up fixed positions behind rudimentary field works."
  9. ۹٫۰ ۹٫۱ Encyclopedia of the Ottoman Empire, ed. Gábor Ágoston, Bruce Alan Masters, p. 286, 2009
  10. ۱۰٫۰ ۱۰٫۱ McCaffrey 1990, pp. 656–658.
  11. Ágoston, Gábor (2014). "Firearms and Military Adaptation: The Ottomans and the European Military Revolution, 1450–1800". Journal of World History. 25: 110. doi:10.1353/jwh.2014.0005. ISSN 1045-6007. S2CID 143042353.
  12. Savory 2007, p. 42.
  13. Roger M. Savory, Iran under the Safavids, Cambridge, 1980, p. 41
  14. Keegan & Wheatcroft, Who's Who in Military History, Routledge, 1996. p. 268
  15. ۱۵٫۰ ۱۵٫۱ Kenneth Chase, Firearms: A Global History to 1700, 120.
  16. Serefname II
  17. Serefname II s. 158
  18. ۱۸٫۰ ۱۸٫۱ Mikaberidze 2015, p. 242.
  19. The Cambridge History of Iran, ed. William Bayne Fisher, Peter Jackson, Laurence Lockhart, 224;"The magnitude of the disaster may be judged from the fact that the royal harem with two of Ismai'il's wives fell into the hands of the enemy."
  20. Leslie P. Peirce, The Imperial Harem: Women and Sovereignty in the Ottoman Empire, (Oxford University Press, 1993), 37.
  21. Moojan Momen, An Introduction to Shiʻi Islam: The History and Doctrines of Twelver Shiʻism, (Yale University Press, 1985), 107.
  22. The Cambridge History of Iran, ed. William Bayne Fisher, Peter Jackson, Laurence Lockhart, 359.
  23. Martin Sicker, The Islamic World in Ascendancy: From the Arab conquests to the Siege of Vienna, (Praeger Publishers, 2000), 197.
  24. Aktürk, Ahmet Serdar (2018). "Family, Empire, and Nation: Kurdish Bedirkhanis and the Politics of Origins in a Changing Era". Journal of Global South Studies (به انگلیسی). 35 (2): 393. doi:10.1353/gss.2018.0032. ISSN 2476-1419. S2CID 158487762. Archived from the original on 7 November 2021. Retrieved 6 November 2021.
  25. Moojan Momen, An Introduction to Shiʻi Islam: The History and Doctrines of Twelver Shiʻism, (Yale University Press, 1985), 107.
  26. "Safavid Persia:The History and Politics of an Islamic Empire". Retrieved 26 May 2014.
  27. «Encyclopaedia Iranica». ص. Relations between the two powers were aggravated by the arrogant, seemingly hostile attitude of Esmāʿīl٫ An Ottoman embassy sent in ۹۱۰/۱۵۰۴ to protest the Safavid treatment of Sunnis was subjected to a number of indignities٫٫٫. دریافت‌شده در ۲۰۲۱-۰۵-۰۵.
  28. "Bayezid I | Ottoman sultan". Encyclopedia Britannica (به انگلیسی). Retrieved 2020-12-01.
  29. «روابط ایران و عثمانی در آغاز دولت صفوی (جنگ چالدران)، نصرالله فلسفی».
  30. «روابط ایران و عثمانی در آغاز دولت صفوی (جنگ چالدران)، نصرالله فلسفی».
  31. باروت/باروتخانه دانشنامه جهان اسلام
  32. «دانشنامه بریتانیکا». ص. Selim assembled a huge army—more than ۱۰۰,۰۰۰ strong—and marched into Iran, where they engaged the shah’s smaller and less well-equipped army at Chāldirān, a county in the northwestern West Azerbaijan province٫.
  33. Ira M. Lapidus. "A History of Islamic Societies" Cambridge University Press. ISBN 1-139-99150-7 p 336.
  34. تحقیقاتی در ایران عصر صفوی، صص ۱۰۳–۹۲
  35. «ČĀLDERĀN – Encyclopaedia Iranica». iranicaonline.org. ص. When the Ottomans arrived the Safavid army, numbering about ۴۰,۰۰۰ troops, was waiting in place٫ Moḥammad Khan Ostājlū and Nūr-ʿAlī Ḵalīfa, two commanders with firsthand knowledge of Ottoman tactics, urged Esmāʿīl to attack at once٫ They were rudely rebuked by the courtier Dūrmīš Khan Šāmlū and by the shah, who considered it cowardly to engage an unprepared enemy٫ This mistake, which enabled the Ottomans to prepare their defenses, would prove costly to the Safavids٫. دریافت‌شده در ۲۰۲۰-۰۸-۰۷.
  36. Faroqhi, Suraiya (20 January 2018). The Ottoman Empire: A Short History. Markus Wiener Publishers. ISBN 978-1-55876-449-1 – via Google Books.
  37. «چالدران، شکست حماسی». ایمنا. ۲۰۲۰-۰۸-۲۱. دریافت‌شده در ۲۰۲۰-۱۲-۰۱.
  38. «روابط ایران و عثمانی در آغاز دولت صفوی (جنگ چالدران)، نصرالله فلسفی».
  39. ردپای فرهنگ ایران در موزه‌های استانبول، بی‌بی‌سی فارسی
  40. «مقالات مرتبط با جنگ چالدران - نورمگز». www.noormags.ir. دریافت‌شده در ۲۰۲۰-۱۲-۰۱.
  41. «روابط ایران و عثمانی در آغاز دولت صفوی (جنگ چالدران)، نصرالله فلسفی».
  42. «شاه اسماعیل صفوی و شاهنامه صفوی، زهرا سیدیزدی و جعفر باجلان».
  43. «آشنایی با بقعه کشته‌شدگان جنگ چالدران». همشهری آنلاین. ۲۰۱۸-۰۸-۲۲. دریافت‌شده در ۲۰۲۰-۱۲-۰۱.
  44. McCaffrey، ČĀLDERĀN، 8:‎ 656-658.
  45. «جنگ چالدران میان ایران و عثمانی چگونه آغاز شد و نتیجه آنچه بود؟». خبرآنلاین. ۲۰۱۱-۰۸-۲۲. دریافت‌شده در ۲۰۲۰-۱۲-۰۱.
  46. Martin Sicker, The Islamic World in Ascendancy: From the Arab conquests to the Siege of Vienna, (Praeger Publishers, 2000), 197.
  47. The Cambridge History of Iran, ed. William Bayne Fisher, Peter Jackson, Laurence Lockhart, 359.
  48. http://akharinkhabar.ir/book/3740725
  49. War in the World: A Comparative History, 1450-1600 p-61.
  50. مفاخری, بهزاد; خضری, احمد; یوسفی, عثمان (2020-02-20). "نقش کردها در نبرد چالدران و پیامدهای آن". پژوهشنامه تاریخ تمدن اسلامی. 52 (2): 289–310. doi:10.22059/jhic.2020.288326.654058. ISSN 2228-7906.
  51. واکاوی رویکرد شاه اسماعیل به شورش امرا و سران کُرد. جعفر نوری، دکتر فریدون نوری.
  52. تذکره شاه طهماسب، ص ۲۹

برای مطالعه بیشتر

ویرایش