القاسب میرزا

دومین پسر شاه اسماعیل یکم صفوی

القاص[۱] یا القاسب (ارجاسب) میرزا صفوی (۸۹۵ تا ۹۲۹ خورشیدی/۹۲۲ تا ۹۵۷ قمری) دومین پسر شاه اسماعیل یکم صفوی و برادر ناتنی و کوچک‌تر شاه تهماسب یکم بود. او پس از مدتی فرمانروایی از برادرش سرپیچی کرد و به عثمانی پناهنده شد و به همراه سلطان سلیمان یکم به ایران یورش آورد، اما شکست خورد و در قلعه قهقهه زندانی و پس از چند روز کشته شد.

القاسب میرزا
نگاره ای از القاسب میرزا در دربار سلطان سلیمان
گرگان
سلطنت۱۵۳۲/۳۳–۱۵۳۸
شروان
سلطنت۱۵۳۸–۱۵۴۷
پیشینحسین بیگ شاملو
جانشینعبدالله خان استاجلو
دربند
سلطنت۱۵۴۶–۱۵۴۷
زاده۱۰ صفر ۹۲۲
۱۵ مارس ۱۵۱۶
درگذشته۹ آوریل ۱۵۵۰ (۳۴ سال)
قلعه قهقهه
فرزند(ان)احمد میرزا
محمود میرزا
دودمانصفوی
پدرشاه اسماعیل یکم
مادرخان بیگم

زندگی در ایران

ویرایش

پس از شکست شاه اسماعیل صفوی از عثمانیان در نبرد چالدران، شاه نام فرزند تازه تولد یافته خود را «القاص» به معنای «انتقام» نهاد.[۱] القاسب میرزا که نامش به‌صورت «القاس» و القاص هم نوشته شده‌است در سال ۸۹۵ خورشیدی/۹۲۲ قمری به‌دنیا آمد. او در جنگ با ازبکان (۹۱۱ خ./۹۳۹ ق)، جنگ با عثمانی‌ها (۹۱۲ خ. /۹۴۰ ق) و نیز در جنگ شروان (۹۱۷ خ. /۹۴۵ ق) شرکت داشت.

فرمانروایی شروان

ویرایش

القاسب میرزا پس از جنگ شروان (۹۱۷ خ. /۹۴۵ ق) به فرمانروایی شروان منصوب شد. اما در سال ۹۲۵ خ./۹۵۳ ق. با شاه تهماسب یکم مخالفت کرد و سرکشی را آغاز کرد. هنگامی که شاه تهماسب از این موضوع آگاه شد به‌سوی تبریز رهسپار شد و اورگنج اوغلی را به پیش القاسب میرزا فرستاد. القاسب میرزا با وی به‌درشتی سخن گفت، اما از حرکت شاه نگران شد و خان‌بگی‌خانم ـ مادر خود ـ را همراه پسرش، سلطان احمد به نزد شاه فرستاد و پوزش خواست.

شاه تهماسب برادرش را بخشید و القاسب میرزا سوگند یاد کرد که دیگر سرکشی نکند و هر سال هزار تومان تبریزی به خرانه شاه بفرستد. پس از آن القاسب به جنگ یا غزای چرکس‌ها رفت، ولی پس از بازگشت در شروان به نام خود سکه زد و اعلام استقلال کرد. شاه نیروهای قزلباش را به شروان گسیل داشت و القاسب از آنان شکست خورد و با چهل تن از یارانش به استانبول (پایتخت عثمانی) رفت و پناهنده شد.

پناهندگی به عثمانی و یورش عثمانی‌ها به ایران

ویرایش

القاسب میرزا پس از مدت کوتاهی اقامت در استانبول در سال ۹۲۸ خ./۹۵۶ ق. با انبوهی از لشکریان عثمانی به فرماندهی سلطان سلیمان یکم قانونی رهسپار ایران شد و ابتدا به مرند تاختند. اما پس از آنکه سپاهیان ایرانی تلفات سختی بر عثمانی‌ها وارد کردند، سلطان سلیمان تصمیم گرفت که القاس میرزا و اولمه تکلو (حاکم تبریز که به عثمانی‌ها پناهنده شده‌بود) را هر کدام به یک سو بفرستد تا خود با خیال آسوده بتواند از ایران بیرون رود؛ بنابراین، القاسب میرزا را به‌سوی عراق عجم (مناطق مرکزی ایران) فرستاد.

حمله به مناطق مرکزی ایران

ویرایش

پس از آن القاسب میرزا همراه با لشکری از عثمانی‌ها به همدان و سپس قم رفت و آنجا را غارت کرد. پس از آن به کاشان رسید، اما با شنیدن خبرِ آمدن شاه تهماسب یکم به آن حدود، متوجه اصفهان شد؛ ولی مردم اصفهان پایداری سختی کردند و او موفق به تصرف این شهر نشد و با رسیدن بهرام میرزا (برادر خودش، که سردار سپاه شاه تهماسب بود)، به‌سوی فارس رفت و مردم قلعه ایزدخواست را قتل‌عام کرد؛ ولی شیراز را نتوانست تصرف کند و از ترس سپاهیان قزلباش رهسپار خوزستان شد.

ادوارد براون در تاریخ ادبیات ایران (از صفویه تا زمان حاضر) (ص ۷۰) می‌گوید: «القاسب میرزا هم یاغی بود و هم خائن، و نه‌تنها به سلطان سلیمان پناه برد و به قسطنطنیه رفت، بلکه او را واداشت که به ایران حمله کند و خود با کوشش و سعی تمام، در جنگ با مملکت خویش شرکت کرد. در همدان، خانهٔ زن برادر خود بهرام میرزا را در سال ۹۵۵ هـ.ق. غارت کرد، بعد خواست به‌سوی یزد رهسپار شود و سکنهٔ آنجا را قتل‌عام کند، اما در سال بعد برادرش بهرام او را شکست داد و گرفتار نمود و به شاه طهماسب تسلیم کرد».

شکست و دستگیری

ویرایش

القاسب میرزا چون از پیروزی ناامید شده‌بود از راه قلعه بیات به بغداد رفت. سلطان سلیمان، القاسب را به نزد خود خواند، اما وی از رفتن به نزد او خودداری کرد. سلطان عثمانی عده‌ای را برای جنگ به‌سوی او فرستاد و القاسب میرزا به‌سوی ولایت اردلان اذربایجان گریخت. در حوالی مریوان با قزلباش‌ها جنگید و شکست سختی خورد و سپاهیانش نابود شدند. القاسب میرزا به نزد سرخاب، حاکم اردلان رفت، ولی سرخاب به حکم شاه تهماسب، القاسب میرزا را به شاه نعمت‌اللّه یزدی ـ شوهرخواهر القاسب میرزا ـ سپرد تا به نزد شاه ببرد.

زندانی شدن و مرگ

ویرایش

شاه تهماسب یکم به‌دلیل عِرق برادری از کشتن القاسب میرزا صرف‌نظر کرد، ولی چون به او اعتماد نداشت، به صلاحدید ریش‌سفیدان صوفی، او را در قلعه الموت محبوس ساخت. این بنا بر روایت تذکرهٔ شاه تهماسب است، اما صاحب کتاب احسن‌التواریخ، محبس او را قلعه قهقهه دانسته و می‌گوید: «پس از یک هفته در آنجا هلاک شد».

در حقیقت، پس از مدتی او از دژ قهقهه به قلعهٔ الموت فرستاده شد و در آنجا چند تن که پدرشان به دست القاسب میرزا کشته شده‌بودند به زندان راه یافتند و او را در سال ۹۲۹ خ./۹۵۷ ق. کشتند.

شاه تهماسب یکم دربارهٔ این رویداد می‌گوید: «بعد از چند روز دیدم که از من ایمن نیست و دائم به‌تفکر است. او را همراه ابراهیم خان و حسن بیک یوزباشی کرده به قلعه فرستادم. ایشان او را به قلعهٔ الموت برده، حبس کرده، آمدند. پس از شش روز جمعی که در قلعه او را نگاه می‌داشتند غافل گردیدند و دو سه نفر که در آنجا بودند و القاسب میرزا پدر ایشان را کشته بود ایشان هم به قصاص پدر خود، او را از قلعه به زیر انداختند. بعد از مردن او عالم امن شد».

دو پسر القاسب میرزا به همراه سام میرزا و دو پسرش که در قلعه قهقهه محبوس بودند در ماه جمادی الثانی ۹۷۵ قمری به فرمان شاه تهماسب به قتل رسیدند.[۲]


اشعار القاسب میرزا

ویرایش

القاسب میرزا، مانند پدر و برادرانش، طبع شعر هم داشته‌است. این رباعی از اوست:

چون شیر درنده در شکاریم همهدائم به هوای خویش یاریم همه
چون پرده ز روی کار ما برخیزدمعلوم شود که در چه کاریم همه

این مَطلع قصیده نیز از اوست:

منم که نیست مرا در جهان نظیر و همالبه رزم دشمن جانم، به بزم دشمن مال

منابع

ویرایش
  1. ۱٫۰ ۱٫۱ امانت، عباس (۳ آبان ۱۴۰۰). تاریخ ایران مدرن (ویراست یک). فراگرد. ص. ۷۰. دریافت‌شده در ۲۴ سپتامبر ۲۰۲۴.
  2. خلاصة التواریخ، احمد منشی قمی، ج ۱، ص ۵۵۴

پیوند به بیرون

ویرایش