کارلوس کاستاندا
این مقاله به دلیل پاراگرافبندی نیازمند تمیزکاری است. لطفاً تا جای امکان آنرا از نظر املا، انشا، چیدمان و درستی بهتر کنید، سپس این برچسب را بردارید. محتویات این مقاله ممکن است غیر قابل اعتماد و نادرست یا جانبدارانه باشد یا قوانین حقوق پدیدآورندگان را نقض کرده باشد. |
این مقاله نیازمند ویکیسازی است. لطفاً با توجه به راهنمای ویرایش و شیوهنامه، محتوای آن را بهبود بخشید. (اکتبر ۲۰۱۵) |
کارلوس کاستاندا یا کارلُس سزار سالوادُر آرانا کاستانیِدا[۱] (به اسپانیایی: Carlos César Salvador Arana Castañeda) (زاده ۲۵ دسامبر ۱۹۲۵ پرو - درگذشته ۲۷ آوریل ۱۹۹۸) نویسنده پرطرفدار آمریکایی کتابهای شمنباوری بود.
کارلُس کاستانیِدا | |
---|---|
زادهٔ | ۲۵ دسامبر ۱۹۲۵ |
درگذشت | ۲۷ آوریل ۱۹۹۸ (۷۲ سال) |
ملیت | آمریکایی |
مکتب | شمنیسم |
دوازده کتاب وی به ۱۷ زبان ترجمه گردیده و ۸ میلیون نسخه فروش داشتهاند که جنجال و توجه فراوانی در میان علاقهمندان به فلسفه و مردمشناسی را برانگیختهاست.
او در آغاز با تکیه بر آموزههای دون خوان در سال ۱۹۶۸ یک سری کتاب نوشت که آموزههای او را در شمنیزم توصیف میکردند. این کتابها که به زبان خودش روایت شدهاند مربوط به تجربیاتی است که وی تحت آموزشهای یک سرخپوست یاکی یا مرد دانا به نام دن خوآن ماتئوس به دست آورد. دوازده کتاب او با بیش از ۸ میلیون نسخه به ۱۷ زبان دنیا فروخته شدهاست. منتقدان میگویند که آنها داستانهایی تخیلی اند در حالی که حامیان کاستانیِدا ادعا میکنند اتفاقات ذکر شده در کتابهای او حقیقی یا دست کم آثار فلسفی ارزشمندی هستند و شیوههایی را برای بالا بردن سطح آگاهی به خصوص در زمینه عرفان (خودشناسی) ارائه میدهند.
کاستانیِدا در سال ۱۹۷۳ از انظار عمومی خارج شد تا بیشتر بر رشد درونی خود کار کند. او در یک خانه بزرگ با سه نفر که به همسفران آگاهی موسوم بودند زندگی میکرد. آنها کسانی بودند که آماده قطع روابط خود با خانواده و حتی تغییر نام بودند. کاستانیِدا مؤسسه کلییر گرین را تأسیس کرد. این مؤسسه مروج تنسگریتی بود؛ که یک رویه سنتی در تولتک و دربردارنده تمرینهای قدرتمند معنوی است.[۲]
آثار
ویرایشسه کتاب اول کاستاندا - آموزههای دون خوان، راه دانش سرخپوست یاکی، حقیقتی دیگر، و سفر به ایختلان - در حالی به رشته تحریر درآمد که وی در دانشگاه کالیفرنیا، لُس آنجلس (UCLA) دانشجوی رشته مردمشناسی بود. او این کتابها را ثبت حقایقی در توصیف روابط شاگرد و معلمی خویش با مرد دانا - دون خوان ماتئوس، که سرخپوستی از نواحی شمالی مکزیک بودهاست - میداند. به کاستاندا بر مبنای شرحی که بر این کتابها نوشته بود از جانب دانشگاه UCLA که در آن زمان مشغول تحصیل در مقطع لیسانس بود دکترای افتخاری در رشته مردمشناسی اهدا شد.
در سال ۱۹۷۴ چهارمین کتاب او به نام افسانههای قدرت منتشر شد. این کتاب با پرش کاستاندا از بالای صخره به سمت اعماق به پایان میرسد که نشانه پایان یافتن شاگردی وی (در مکتب) نزد دون خوان ماتئوس است. شهرت و محبوبیت کاستاندا در میان عموم با انتشار کتابهای بعدی همچنان ادامه یافت.
او در کتابهای خود به زبان اول شخص، رویدادهایی را شرح میدهد که به مواجهه وی با ماتئوس و دنبالهروی از او در سال ۱۹۶۰ انجامید. تجارب کاستانداا در این ملاقاتها، الهامبخش آثاری بود که به خاطر آنها معروف شدهاست. کاستاندا میگوید ساحر (ماتئوس) برای او جایگاه ناگوال یا رهبری یک گروه روشن بینان را بر جای گذاشتهاست. او از اصطلاح ناوال برای تأکید بر این موضوع استفاده میکند که نشان دهنده بخشی از ادراک که هنوز در حیطه ناشناخته قرار دارد برای انسان قابل دسترسی است؛ و از این طریق تلویحاً میگوید برای گروه روشن بینان متصل به او دون خوان حکم رابطی میان آنها و حیطه ناشناخته را داشتهاست.
کاستاندا اغلب به این قلمرو ناشناخته به عنوان واقعیتی غیرمعمول اشاره کردهاست طوریکه نشان میدهد این حوزه به راستی یک واقعیت است، اما اساساً با وقایع عادی تجربه شدهٔ انسان متفاوت است.
اصطلاح ناوال را انسان شناسان به معنای شمن یا جادوگر به کار میبرند، یعنی کسی که میتواند به شکل یک حیوان یا بهطور مجازی طی آدابی جادوگری یا شمنیزم یا مواد روانگردان (به عنوان مثال، پیوت و تاتوره)، به فرمی دیگر تغییر شکل دهد.[۳]
زندگینامه
ویرایشاسناد مهاجرت برای کارلُس سزار آرانا کاستانیِدا نشان میدهد که وی در ۲۵ دسامبر سال ۱۹۲۵ در کاجامارکای پرو به دنیا آمد.[۴] سوابق نشان میدهد که نام خانوادگی او توسط مادرش سوزانا کاستانیِدا ناوئا به او داده شد. پدر او، سزار آرانا بورونگاری بود. نام خانوادگی او با حرف ñ در بسیاری از لغتنامههای اسپانیایی، حتی در نسخههای چاپ شده از آثار مشهور وی به زبان انگلیسی هم دیده میشود. او در اوایل سال ۱۹۵۰ به ایالات متحده نقل مکان کرد و در سال ۱۹۵۷ تبعه آمریکا شد. در سال ۱۹۶۰، او با مارگارت رانیان در تیجوانای مکزیک ازدواج کرد.
آنها تنها شش ماه با هم زندگی کردند اما بر خلاف شایعات، هرگز طلاق نگرفتند. در تاریخ ۱۲ اوت ۱۹۶۱، کارلتون جرمی کاستانیِدا در هالیوود، کالیفرنیا، به دنیا آمد. کارلُس از سی جی به عنوان فرزند بیولوژیکی خود صحبت کرد و در گواهی تولد کاستانیِدا ی جوان به عنوان پدر او معرفی شدهاست. کارلُس کاستانیِدا در UCLA (لیسانس در سال ۱۹۶۲ و دکترا در سال ۱۹۷۳) تحصیل کرد.[۵]
کاستانیِدا همچنین با فلوریندا دونر - گرا در لاس وگاس در ماه سپتامبر سال ۱۹۹۳ ازدواج کرد. با توجه به خواست خود در آوریل ۲۳، ۱۹۹۸، کاستانیِدا نوری الکساندر را به فرزندی پذیرفت. در مجموع دوازده تا از کتابهای کاستانیِدا منتشر شدند که چاپ دو عدد آنها پس از مرگ وی انجام شد.
کاستانیِدا موضوع طرح روی جلد و سرمقاله مجله تایمز منتشره در مارس ۵، ۱۹۷۳ بود.[۶] این مقاله او را به عنوان فردی اسرار آمیز و سرشار از رمز و راز توصیف میکرد. هنگامی که با ساندرا برتون خبرنگار مواجه شد و در مورد اختلاف در تاریخ زندگیش ار او سؤال شد، کاستانیِدا در پاسخ گفت: تأیید گرفتن از من دربارهٔ زندگیم و بر اساس آماری که خود آنها را ارائه میدهم مثل این است که از علم برای اعتبار بخشی به جادو و (اسرار) استفاده کنیم که (تنها) باعث محرومیت از اسرار دنیای عجایب گشته و آن را فرسنگها از همه ما دور میکند.
مصاحبه گرمی نویسد که کاستانیِدا خواننده را وادار میسازد تا سختی و فشار باد اسرار آمیز و از سرما لرزیدن برگ در گرگ و میش را، هوشیاری عجیب و به خصوص شکارچی نسبت به صدا و بو را، پستی پایین صخره زندگی سرخپوستان را، عطر خام تکیلا و، طعم زننده و الیافی پیوت را، گرد و غبار در ماشین را، و جایگاه بلند پرواز کلاغ را تجربه کند. این (تجربیات) پایه و زیر بنایی بسیار خوب برای درک همذات پندارانهاست. این درک ملموس، به همان خوبی از منظر شگفتی مطلق وقایعی که در آن شرایط رخ میدهد نیز به خواننده دست میدهد. پس از آن مصاحبه، کاستانیِدا از انظار عمومی کنارهگیری کرد.
در ۱۹۹۰ کاستانیِدا بار دیگر در ملاء عام ظاهر شد تا تنسگریتی ترویج دهد؛ این شامل حرکاتی است که کاستانیِدا مدعی است در طی ۲۵ نسل از سرخپوستان تولتک شمن منتقل شدهاست. در تاریخ ۱۶ ژوئن ۱۹۹۵، اساسنامهای توسط جورج شورت برای تأسیس کلییر گرین به ثبت رسید. در منشور کلییر گرین آمده: کلییر گرین موسسهای است واجد یک هدف دوجانبه: اول، سمینارها و کارگاههای آموزشی تنسگریتی کارلُس کاستانیِدا را حمایت مالی و سازماندهی میکند و دوم، این که یک مؤسسه انتشاراتی است." کلییر گرین سه فیلم از جنبشهای تنسگریتی را در زمان زنده بودن کاستانیِدا منتشر کرد. البته کاستانیِدا خودش در این فیلمها ظاهر نشد.
کاستانیِدا در تاریخ ۲۷ آوریل سال ۱۹۹۸ در لُس آنجلس به علت عوارض ناشی از سرطان هپاتوسلولار درگذشت. مراسم عمومی در سوگ او برگزار نشد، کاستانیِدا سوزانده شد و خاکستر وی به مکزیک فرستاده شد. تا اینکه نزدیک به دو ماه بعد، در ۱۹ ژوئن سال ۱۹۹۸، آگهی درگذشت وی تحت عنوان "مرگ بی صدای نویسنده اسرار آمیز، کارلُس کاستانیِدا توسط هیئت تحریریه جی آر. موهرینگر در لُس آنجلس تایمز منتشر شد.[۷]
چهار ماه پس از مرگ کاستانیِدا، سی جی کاستانیِدا، همچنین شناخته شده به عنوان آدریان واشون، که بر اساس گواهی تولدش فرزند کارلُس کاستانیِدا میباشد، وصیتنامه کاستانیِدا را در در دادگاه انحصار وراثت به چالش کشید. برای سالهای بسیاری کاستانیِدا به واشون به عنوان فرزند خود مراجعه کرده بود. وصیتنامه دو روز قبل از مرگ کاستانیِدا به امضا رسیده بود و واشون صحت آن را زیر سؤال برد که در نهایت هم ناموفق بود.[۸]
همراهان
ویرایشپس از اینکه کاستانیِدا در سال ۱۹۷۳ از انظار عمومی دور شد، یک خانه بزرگ در لُس آنجلس خرید و آن را با سه تن از یاران زن خود به اشتراک گذاشته بود. زنان روابط خود را با دوستان و خانوادهایشان هنگامی که به گروه کاستانیِدا پیوستند قطع کردند. آنها همچنین از عکس گرفتن خودداری کردند و نامهای جدیدی برای خود گرفتند: رجینا تبدیل شد به فلوریندا دونرگرا، ماریان سیمکو تبدیل شد به تایشا آبلار، و کاتلین پوهلمان تبدیل به کارول تیگز گردید.
در اوایل ۱۹۹۰، فلوریندا دونر گرا و تایشا آبلار دو کتاب در شرح تجربیات خود را با دون خوان و گروه خود منتشر کردند. آنها همراه با کارول تیگز، ظاهر شدند و گاهی اوقات در بسیاری از کارگاههای آموزشی تنسگریتی که در ماه ژوئیه سال ۱۹۹۳ آغاز شد سخنرانی کردند. دونر- گرا و آبلار شروع کردند به امضا کردن کتاب و سخنرانیهای گاه به گاه و همچنین مصاحبههای رادیویی.
مدت کوتاهی پس از مرگ کاستانیِدا، دونرگرا و آبلار، همراه پاتریشیا پارتین ناپدید شدند. تلفن آمالیا مارکز (همچنین شناخته شده به عنوان تالیا بیگ) و مربی تنسگریتی کایلی لوندال، قطع شد و آنها نیز ناپدید شدند. در تاریخ ۲ اوت ۱۹۹۸، کارول در یک کارگاه در انتاریو سخن گفت. بقایای جسد پارتین - که کاستانیِدا از او به عنوان نوری الکساندر یا کلود هم یاد کرده بود- در سال ۲۰۰۳ در نزدیکی جایی پیدا شد که ماشین وی چند هفته پس از مرگ کاستانیِدا در ۱۹۹۸ رها شده بود. این ماشین در لبه درهای به اسم دره مرگ رها شده بود. بقایای او در در شرایطی بود که نیاز به تشخیص هویت از روی DNA داشت، که در سال ۲۰۰۶ انجام شد. [۲] هیچکدام از سایر آنها از زمانی ناپدید شدن در ملأ عام دیده نشدند.[نیازمند منبع]
چون آن زنان تمام روابط خود را با خانواده و دوستانشان قطع کرده بودند، مدتی گذشت تا مردم متوجه گم شدن آنها شدند. هیچ تحقیق رسمی در مورد ناپدید شدن دونرگرا، اسمیکو ولوندال انجام نشد. لوییس مارکز، برادر تالیا بی، در سال ۱۹۹۹ در مورد ناپدید شدن خواهرش به پلیس مراجعه کرد، اما نتوانست آنها را قانع کند که ناپدید شدن او شایسته بررسی است. نظر آنها در سال ۲۰۰۶ پس از اینکه بقایای پاتریشیا پارتین شناسایی شدند تغییر کرد و پلیس لُس آنجلس در نهایت bey را به بانک اطلاعات افراد گم شده خود اضافه کرد.[۹]
پذیرش
ویرایشبا وجود محبوبیت گسترده آثار او، برخی از منتقدان، اعتبار کتب کاستانیِدا در اوایل ۱۹۶۹ زیر سؤال بردند. در یک سری از مقالات، بانکدار بینالمللی و قارچشناس آماتور آر. گوردون واسون، که در ابتدا کار کاستانیِدا را ستایش میکرد، صحت ادعاهای کاستانیِدا دربارهٔ اثر گیاهان روانگردان را زیر سؤال برد.[۱۰][۱۱]
در سال ۱۹۷۶، ریچارد دو میله کتابی با عنوان سفر کاستانیِدا: قدرت و تمثیل را منتشر کرد. او در کتاب خود اینطور استدلال میکند که اشتباهات منطقی یا زمانی در روایات کاستانیِدا بهترین شواهدی هستند که نشان میدهند کتب کاستانیِدا آثاری تخیلی هستند. اگر هیچکس این خطاها را قبلاً کشف نکردهاست، دلیل باید این باشد که هیچکس حوادثی از سه کتاب اول را به توالی لیست نکردهاست. اما به محض این که توالی یابی حوادث انجام شود، اشتباهات کاملاً محرز میشوند[۱۲] دو میله در این نمایش اضافه میکند که آموزههای دون خوان و سفر به ایختلان نمیتواند هر دو گزارشهای واقعی باشند[۱۳] البته دو میله در سال ۱۹۸۰ مجبور به انتشار نسخی ویرایش شده از کتاب خود شد که در آن برخی از انتقادات منتشر شده قبلی را پس گرفته بود. دو میله در کتاب خود ادعا کرده بود که قارچهای مورد اشاره کاستانیِدا در صحرای سونورا رشد نمیکنند در حالیکه این حرف این اشتباه بود، و ناشران او این انتقاد را از مجلد سال ۱۹۸۰ حذف کردند.
کاستانیِدا در معرفی دومین کتابش با عنوان حقیقتی دیگر به ماهیت غیرقابل درک تجارب خود میپردازد و از آنها به عنوان تجاربی یاد میکند که تنها در فضای سیستم بیگانه برای ادراکی که از آنها برخاستهاند، فهم شدهاند؛ و بدنبال آن اشاره میکند که کتابهایش (به ویژه از جنبه زمان و مکان وقوع) برای تحقیقات آکادمیک و انتقادی ماهیتی کاملاً متناقض و غیرقابل درکی دارند.
آثار کاستانیِدا به عنوان بازگویه واقعی زندگی ارائه شدند، اما منتقدان اعتقاد داشتند که آنها ساختگی بودند. در ابتدا، و با حمایت آکادمیک و گروه انسانشناسی دانشگاه UCLA، کار کاستانیِدا مورد تحسین منتقدان بود. انسان شناسان برجسته آمریکایی مانند ادوارد اسپایسر (۱۹۶۹) و ادموند لیچ (۱۹۶۹)[۱۴] کاستانیِدا را ستایش میکردند. همچنین بسیاری از سازمانها و انسان شناسان جوان مانند پیترفراست، باربارا میرهوف و مایکل هارنر او را ستایش میکردند.
واقعیت وجود شخصی به اسم دون خوان برای مدت شش سال پذیرفته شده بود، اما با انتشار دو کتاب انتقادی توسط ریچارد دو میله و دانیل نوئل در سال ۱۹۷۶ دربارهٔ کتابهای دون خوان وضعیت تغییر کرد. اکثر انسان شناسان تا آن زمان نسبت به صحت نوشتههای کاستانیِدا متقاعد شده بودند - در واقع، آنها دلیل کمی داشتند که آن را مورد تردید قرار دهند - اما تجزیه و تحلیلهای دو میله صحت کارهای کاستانیِدا را مورد تردید قرار داد.
در کتب قدرت و تمثیل، دو میله محتویات کتاب آموزههای دون خوان:راه دانش سرخپوست یاکی نوشته کاستانیِدا را با درخواستهای قفسه کتابخانه کاستانیِدا در دانشگاه کالیفرنیا مقایسه کرد. سوابق درخواست قفسه کتابخانه ثابت کرد که او در زمانی که گفته میشد در کلبه دون خوان چمباتمه زدهاست در واقع در کتابخانه نشسته بود. یکی کشف دیگر که دو میله مدعی میشود پیدا کرده در بررسیهای درخواستهای قفسه بود که هنگامی که کاستانیِدا قرار بود تا در مراسم سنتی پیوت شرکت داشته باشد - او در کتابخانه UCLA نشسته بود و توضیحات اشخاص دیگری را از تجارب شخصی شان دربارهٔ مراسم مصرف پیوت میخواند. انتقاد وارده دیگر برکارهای کاستانیِدا فقدان کامل واژگان یا مفاهیم سرخپوستان یاکی در تجارب ذکر شدهاش بود.[۱۵]
در مارس ۵، ۱۹۷۳ مقاله تایم توسط ساندرا برتون بیان میکند، ادعای مهمتر دربارهٔ اهمیت کتابهای کاستانیِدا این است: تعقل کردن دربارهٔ اینکه آنها حاوی واقعیتهای انسانشناسی هستند، بازگویه خاص و صادقانه دربارهٔ جنبهای از فرهنگ سرخپوستان مکزیک که از طریق سخنرانی و اعمال یک فرد، یک شمن به نام خوان ماتئوس به تصویر کشیدهاند. این چیزی است که به اعتبار دون خوان به عنوان یک موجود واقعی، و به کارلُس کاستانیِدا به عنوان یک شاهد سندیت میبخشد.
دیوید سیلورمن در کارهای کاستانیِدا ارزش میبیند حتی اگر داستان در نظر گرفته شود. او در کتاب خود بنام "خواندن کاستانیِدا او ترفند آشکاری را به عنوان یک منتقد تحقیقات میدانی مردمشناسی توصیف میکند و میگوید این تحقیقات کلاً زمینهای است که به شدت متکی بر تجربیات شخصی است و لزوماً به فرهنگهای دیگر از دریچه یک لنز نگاه میکند. بنا به نظر سیلورمن، نه تنها شرح سفرهای کاستانیِدا برای پیوت بلکه ماهیت داستانی کار میتواند در آثار دیگری انسانشناسی نیز مورد تردید قرار گیرند.[۱۶]
دونالد ویو از کاستانیِدا دربارهٔ مشکلات داخلی / خارجی که مربوط به تجارب عرفانی است توضیح میخواهد، در حالی که از ماهیت داستانی کار او تقدیر میکند.[۱۷]
نویسندگان مرتبط
ویرایشدو نویسنده دیگر، تایشا آبلار و فلوریندا دونرگرا، کتبی نوشتند که در آن ادعا کردند که از گروه ماتیوس از جنگجویان سرخپوست تولتک میباشند. هر دو نفر آنها به وسیلهٔ کاستانیِدا به عنوان دانش آموزان مشروع ماتیوس تأیید شدهاند، در حالی که او همه نویسندگان دیگر را به عنوان مدعیان رد کرد. این دو زن بخشی از حلقه درونی کاستانیِدا بودند، که او به عنوان بروخا به آن اشاره کرده بود. این دو نفر به عنوان بخشی از تعهد شان به مسلک جدید نام جدیدی به خود گرفتند. آنها در اصل هر دو دانشجویان مقاطع بالا در انسانشناسی در دانشگاه UCLA بودند.[۲]
فلیکس ولف، یکی از کارآموزان و مترجمان کارلُس کاستانیِدا کتابی با عنوان هنر مسیریابی: سفرها با کارلُس کاستانیِدا و فراسو نوشت. ولف در کتاب خود به تفصیل گفت که چگونه زندگی او در اثر همکاری با کاستانیِدا دگرگون شده بود. ولف در کتاب خود در عین پرداختن به تمام جنبههای تعالیم، تأکید زیادی داشت بر آنچه که از نظرش جنبه مهم و ضروری نقل و انتقال در کارهای کاستانیِدا را تشکیل میداد یعنی هنر مسیریابی.
امی والاس شرحی از تجارب شخصی خود با کاستانیِدا و پیروانش را نوشت و نام شاگرد جادوگر: زندگی من با کارلُس کاستانیِدا بر آن کتاب نهاد.[۱۸] نویسنده برزیلی دیگری نیز با نام لوئیس کارلُس دو موریس کارهای کاستانیِدا را مورد تجزیه و تحلیل قرار داده و تأثیرات فرهنگی و ادامه آن در نویسندگان دیگر را مورد بررسی قرار داد.
درونمایهٔ کتابهای شمنباوری
ویرایشوی در بخش اول این کتب تجربیات خود را در ملاقات با فردی بنام دون خوان بازگو میکند. دون خوآن یک سرخپوست مسن جنوبی است که در زمینه تصوف از نوع سرخپوستی به مقام استادی دست پیدا کردهاست. تجربیات کاستانیِدا مشتمل بر اتفاقاتی است که خود آنها را واقعیات غیرعادی مینامد.
بخش دوم کتاب او شامل جمعبندی و تحلیل او از این وقایع است. کاستانیِدا یک محقق مردمشناس است و در ابتدای کار مانند بسیاری از انسانهای عادی که وقایع متافیزیکی را تجربه نکردهاند، در زمان مواجه شدن با این وقایع دچار نوعی حالات سردرگمی و در عین حال اعتماد میگردد. سوالات و پاسخهای ردوبدل شده بین او و دون خوآن موید این حالات میباشد. او پس از سه سال تعلیم درمییابد وقایعی که در زمان خلسه بر او میگذرد ریشهای خارج از ذهن او دارد. کاستانیِدا پس از حدود پنج سال تعلیم در رویارویی با واپسین تجربه خود در این زمینه دچار ترس و وحشتی حاد میگردد. ترس کاستانیِدا از رویارویی با این رویداد او را از ادامه طی مسیر به سوی جایگاهی که دون خوآن آن را جایگاه مرد دانا مینامد بازمیدارد. او خود علت سر باززدن از ادامه آموزهها را ترس از شکست عنوان میکند.
در کتب کاستاندا اینطور به نظر میرسد که وی دلیل اصلی حرکت پیوندگاه را استفاده از گیاهان توهمزا (قارچهای مقدس، ارگوت، پیوت و تاتوره) است. اما این تصوری اشتباه است، زیرا که استفاده از آن گیاهان در هماهنگی با نیروی روحی آن گیاه بوده و از طرفی، روشی آنی و میانبر برای شکستن محدودیتهای ادراکی بودهاست. همچنین سالک بعد از اطلاع از وجود حیطههای دیگر، نیازی به استفاده از گیاهان توهمزا ندارد و در کتابهای بعدی کاستاندا این موضوع را بصورت عمل رد میکند.[۱۹]
جستارهای وابسته
ویرایشمنابع
ویرایش- ↑ Corey Donovan. «Prelude to don Juan: Castaneda's Early Years». بایگانیشده از اصلی در ۱۸ ژوئیه ۲۰۱۲. دریافتشده در ۲۰۱۰-۰۵-۰۴.
- ↑ ۲٫۰ ۲٫۱ Robert Marshall (April 12, 2007). "The dark legacy of Carlos Castaneda" (به انگلیسی). Salon.com. Retrieved October 13, 2010.
- ↑ Castaneda، C (۱۹۶۸). The Teachings of Don Juan: A Yaqui Way of Knowledge. Washington Square Press Publication. ص. ۸۸–۱۲۰. شابک ۰-۶۷۱-۶۰۰۴۱-۹.
- ↑ Charles، Scribner's Sons (۲۰۰۲). The Scribner Encyclopedia of American Lives, Volume 5.
- ↑ De Mille (1976)
- ↑ Burton, Sandra. «"Don Juan and the Sorcerer's Apprentice». Time 101. بایگانیشده از اصلی در ۲۷ ژوئن ۲۰۰۶. دریافتشده در دسامبر ۲۳, ۲۰۱۱.
- ↑ «Castaneda Obituary All Things Considered». ژوئن ۱۹, ۱۹۹۸.
- ↑ Peter Applebome (اوت ۱۹, ۱۹۹۸). «"Mystery Man's Death Can't End the Mystery; Fighting Over Carlos Castaneda's Legacy». NY Times. دریافتشده در سپتامبر ۳, ۲۰۰۸.
- ↑ «The Charley Project». ۲۰۰۴. بایگانیشده از اصلی در ۳ ژوئیه ۲۰۱۴. دریافتشده در ۲۴ ژوئیه ۲۰۱۴.
- ↑ Wasson، R. Gordon (۱۹۶۹). (Economic Botany vol.(2. ص. ۱۹۷ ناشر=.
- ↑ یادکرد خالی (کمک)
- ↑ De Mille (1976), p. 166
- ↑ De Mille (1976), pp. 170-171
- ↑ Leach، Edmund (۲۰۱۰). The New York Review of Books. High School. شاپا 0028-7504.
- ↑ Marvin، Harris (۲۰۰۱). Cultural materialism: the struggle for a science of culture. Walnut Creek. AltaMira Press. ص. ۳۲۲.
- ↑ Silverman، David. Reading Castaneda: A Prologue to the Social Sciences. شابک ۹۷۸-۰-۷۱۰۰-۸۱۴۶-۹.
- ↑ Wieve، Donald (۱۹۹۹). Does Understanding Religion Require Religious Understanding?" In Russel T. McCutcheon (ed.), The Insider/Outsider Problem in the Study of Religion. Bath Press. ص. ۲۶۳.
- ↑ Wallace، Amy (۲۰۰۷). Sorcerer's Apprentice: My Life with Carlos Castaneda. North Atlantic Books. شابک ۹۷۸۱۵۸۳۹۴۲۰۶۲.
- ↑ k1 (۲۰۲۳-۰۷-۱۱). «جریانشناسی شمنیزم- تولتک (خلاصه قسمت اول) | انجمن متفکران و محققان آزاد (ام و ما)». دریافتشده در ۲۰۲۳-۰۷-۲۹.
جستارهای وابسته
ویرایش- Morais Junior, Luis Carlos de. Carlos Castaneda e a Fresta entre os Mundos: Vislumbres da Filosofia Ānahuacah no Século XXI (Carlos Castaneda and the Crack Between the Worlds: Glimpses of Ānahuacah Philosophy in Century XXI). Rio de Janeiro: Litteris Editora, 2012.
- Sanchez, Victor. The Teachings of Don Carlos: Practical Applications of the Works of Carlos Castaneda. Bear & Company, 1995. ISBN 1-879181-23-1
- Williams, Donald. Border Crossings: A Psychological Perspective on Carlos Castaneda's Path of Knowledge Inner City Books, 1981.
- Collier, Richard "The River That God Forgot" (Background on Julio Cesar Arana, despotic rubber baron, Carlos Castaneda's paternal grandfather) E.P. Dutton & Co. , N.Y. , 1968. Library of Congress CATALOG CARD NUMBER:۶۸–۱۲۴۵۱
پیوند به بیرون
ویرایش- مشارکتکنندگان ویکیپدیا. «Carlos Castaneda». در دانشنامهٔ ویکیپدیای انگلیسی، بازبینیشده در ۳ مرداد ۱۳۹۱.
- آموزشهای دان خوان
- کاستانیِدا و Tensegrity
- ناوالیسم
- وبگاه نقد و بررسی کاستانیِدا: Sustained Action
- مصاحبه سانچز
- لغتنامه شکاک کاستانیِدا
- وبگاه جامعه یاکی بایگانیشده در ۲۹ سپتامبر ۲۰۱۱ توسط Wayback Machine
- وبگاه سرخپوستان یاکی پاسکوا
- عرفان کارلُس کاستانیِدا