مسعود مسیح کاشانی
رکنالدین مسعود بن علی کاشانی متخلص به مسیح/مسیحی، همچنین مشهور به حکیم رکنا (۱۵۷۷–۱۶۵۶م) پزشک و شاعر ایرانی دورهٔ صفوی و از شاعران دربار مغولان هند بود.[۱][۲]
مسعود مسیح کاشانی | |
---|---|
زادهٔ | ۱۵۷۷م/۹۸۵ق |
درگذشت | ۱۶۵۶م/ ۱۰۶۶ق |
پیشه(ها) | شاعر، پزشک |
عنوان | حکیم، رکنالدین |
زندگی
ویرایشرکنالدین مسعود بن علی کاشانی در ۹۸۵ق/۱۵۷۷م در کاشان زاده شد. خاندانش از پزشکی سرشناس بودند، پدرش نظامالدین علی در عهد پادشاهی تهماسب صفوی سه سال پزشک دیوانی بود و پس آن در دوران شاه محمد خدابنده نیز به پزشکی پیشهور بود. رکنالدین مسعود از آغاز جوانی به پزشکی و شاعری گرایید و در این دو پیشه شهرت یافت. به خدمت عباس یکم پذیرفته شد و در دربار او «کمال قرب و نسبت به هم رسانید، چنانکه از کثرت تقرب در سفر و حضر همیشه در رکاب دولت و سعادت به سر در خدمت میایستاد.» فخرالزمانی قزوینی، جوانی او را همراه «بادهگساری و بیپروایی» توصیف کرده.[۱]
کاشانی به هند مهاجرت کرد. در آگرا او به یاری میرزا جعفر آصفخان به حضور جلالالدین اکبر بار یافت. مدتی بعد به الهآباد سفر کرد و در شمار درباریان شاهزاده سلیم درآمد و با او به آگرا بازگشت، «لیکن در آنجا نماند و از آنجا به دکن سفر گزید.» در گلکنده در خدمت محمدقلی قطبشاه گذراند، از آنجا به بیجاپور رفت و نزد عادلشاهیان مقام یافت. پس از این انتقالها، او به آگرا بازگشت و از حدود ۱۰۲۳ق/۱۶۱۴م در ملازمت زمانهبیگ مهابتخان بود.[۱]
در ۱۰۴۰ق/۱۶۳۰م به قصد زیارت مشهد و حج از هند بیرون شد؛ در این سفر به مشهد، کاشان، اصفهان و شیراز درآمد، سپس ساکن زادگاهش شد تا اینکه در سال ۱۰۶۶ق/۱۶۵۶م درگذشت.[۱]
شعر او
ویرایشمسیح کاشانی از شاعران پرکار روزگار خود بهشمار میآید. سه دیوان فراهم آورد، یکی در ایران و دو دیگر در هند. به دید ذبیحالله صفا، «سخن او با آن همه پرکاری استوار و یکدست و کلامش منتخب و خالی از عیب و مقرون به اندیشههای ژرف است. زبانی فصیح و بیانی روان و خالی از هرگونه تعقید و استادانه و همراه با خیالات بسیار باریک و دقیق و مضمونهای عالی و نازک دارد که از بس در بیان آنها مهارت به کار رفته، آسانیاب به نظر میآیند.»[۱]
آثار
ویرایش- مجموعهٔ خیال: مجموعهای از سه مثنوی او
- ساقینامه
- رام و سیتا: مثنوی
- قضا و قدر
زندگی شخصی
ویرایشاز او پسری به نام محمدحسین در جوانی درگذشت که شاعری غزلسرا بود. برادران او نصرالدین (حکیم نصیرا) و قطبالدین (حکیم قطبا) بودهاند.[۱]
نمونه شعر
ویرایشجم تویی، لیک پیر جام منم | پادشاهی تو و غلام منم | |
بس که من من زنند از هر سو | می ندانم که من کدام منم |
* * *
دل دهندم ولی زبان ندهند | هر که را این دهند آن ندهند | |
هر که روشن به اوست جمع چو شمع | از سیه روزی اش امان ندهند |
* * *
رفتم ز خویش و دیده به سویش گذاشتم | سامان کار عقل به مویش گذاشتم | |
اعضای خویش را همه کردم ز شوق، آب | چشم از برای دیدن رویش گذاشتم | |
لب تشنه درگذشتم از جویبار خضر | وان آب نیم خورده به جویش گذاشتم |
* * *
به پای همت من این دوعالم است دو کفش | که صبح پوشم و پیشین برهنه پا گردم |
* * *
جان ما در دل و ما در پی جان میگردیم | یار در خانه و ما گرد جهان میگردیم |
* * *
زنده آن باشد که از وی نور گیرد آفتاب | ورنه بر هر مرده تابد آفتاب زندگی |
جستارهای وابسته
ویرایشمنابع
ویرایش- ↑ ۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲ ۱٫۳ ۱٫۴ ۱٫۵ ذبیحالله صفا (۱۳۸۹). تاریخ ادبیات ایران. ج. چهارم. تهران: انتشارات فردوس. صص. ۴۲۶–۴۳۱. شابک ۹۷۸۹۶۴۳۲۰۴۷۵۴.
- ↑ امیرعلی آذرطلعت (۱۳۷۸). شرح احوال، بررسی آثار و گزیدهٔ اشعار مسیح کاشانی (حکیم رکنا). سروش. شابک ۹۶۴۴۳۵۰۲۷۸.