سهراب

پهلوان افسانه‌ای ایرانی، پسر رستم

سهراب پهلوان افسانه‌ای در شاهنامه است که پدرش رستم و مادرش تهمینه دختر شاه سمنگان است. سهراب با سپاه تورانیان به نبرد ایران آمد و در جنگی تن‌به‌تن با رستم کشته شد، درحالی‌که همدیگر را نمی‌شناختند.[۱] تراژدی رستم و سهراب، به تعبیر محمدعلی اسلامی ندوشن، تراژدی بی‌خبری است.[۲]

سهراب
نگاره سهراب در شاهنامه تهماسبی
اطلاعات کلی
نامسهراب
منصبشاه سمنگان
نام پدررستم
نام مادرتهمینه
ملیتایرانی، تورانی
سایر اطلاعات
شناخته شدهکشته به‌دست پدر
جنگ‌هاتصرّف دژ سپید
نتیجهاسارت هجیر، کوتوال‌دژ
جنگ دیگرجدال با رستم
نتیجهمقتول توسط رستم
فرزندانبرزو (در برزونامه)
برادرفرامرز، جهانگیر
زاری کردن رستم بر پیکر سهراب

ریشه و مفهوم نام

ویرایش

نام سهراب همان کلمهٔ سرخاب است که از sohr به معنای «سرخ» + ab «آب» تشکیل شده و به معنای دارندهٔ آب و رنگ [خون] سرخ است، همچون یاقوت و شراب.[۳][۴]

متولد شدن سهراب

ویرایش

وی در سمنگان که بخشی از توران محسوب می‌شد، به دنیا آمد. رستم پیش از به دنیا آمدن سهراب سمنگان را ترک کرد و مهره‌ای به تهمینه به عنوان نشان داد و گفت: «اگر فرزند ما دختر بود، این مهره را به گیسویش و اگر پسر بود به بازویش ببند».

به بازوی رستم یکی مهره بودکه آن مهره اندر جهان شهره بود
بدو داد و گفتش که این را بداراگر دختر آرد تو را روزگار
بگیر و به گیسوی او بر بدوزبه نیک‌اختر و فال گیتی فروز
ور ایدونک آید ز اختر پسرببندش به بازو نشان پدر
به بالای سام نریمان بودبه مردی و خوی کریمان بود

سهراب در جوانی و نبرد با رستم

ویرایش

زمانی که سهراب ده ساله شد، به پیش تهمینه آمده و نام پدرش را از مادر می‌پرسد و تهمینه این‌گونه جواب می‌دهد:

بدو گفت مادر که بشنوسخنبدین شادمان باش و تندی مکن
تو پور گو پیلتن رستمیز دستان و سامی و از نیرمی
ازیرا سرت ز آسمان برتر استکه تخم تو زان نامور گوهر است
جهان آفرین تا جهان آفریدسواری چو رستم نیامد پدید
چو سام نریمان به گیتی نبودسرش را نیارست گردون به سود

سهراب پس از آگاهی از اصالت خویش، دریافتن پدرش رستم تصمیم می‌گیرد که ابتدا ایران و سپس توران را فتح کرده و پدر خود را بر تخت شاهی هر دو کشور بنشاند. افراسیاب پادشاه توران پس از اطلاع از نیّت سهراب، او را با سپاهی راهی مرزهای ایران کرد.[۵] کیکاووس پادشاه ایران پس از با خبر شدن از این لشکرکشی، رستم را برای مقابله با آن به جبههٔ نبرد اعزام می‌کند.

در ادامهٔ ماجرا، هومان و بارمان که بدستور افراسیاب در معیت سهراب بودند دسیسه نمودند تا این پدر و پسر همدیگر را نشناسند بلکه یکی از آن دو توسط دیگری نابود گردد. سهراب در مبارزهٔ تن به تن با رستم مهر او در دلش نشست و از او خواست دقیق‌تر خود را معرفی کند و بگوید که رستم است یا نه. اما رستم هر بار انکار می‌کند و از شناساندن خود طفره می‌رود.

در پیکار اول سهراب بر رستم چیره می‌شود ولی رستم با مکر و حیله سهراب را می‌فریبد و می‌گوید: ای جوان مگر تو نمی‌دانی که قانون جنگ این است که تو پس از دو بار پیروزی بر من، می‌توانی مرا بکشی، آنگاه رستم پس از نیایش به درگاه یزدان از او می‌خواهد تا در غلبه بر پهلوان جوان او را یاری نماید. در پیکار دوم سهراب از رستم شکست می‌خورد و رستم برخلاف قولش امان نمی‌دهد دشنه را کشیده پهلوی سهراب را می‌شکافد.

سهراب در حال احتضار می‌گوید: پدر من از تو انتقام خواهد گرفت، رستم می‌گوید مگر پدر تو کیست؟ می‌گوید رستم است و رستم می‌گوید اگر راست می‌گویی یکی از نشانی‌هایت را بگو و سهراب بازو بند را نشان می‌دهد. رستم افسوس خورده از کیکاووس در خواست می‌کند که نوش‌دارو را برای نجات سهراب برساند.[۶] کیکاووس که از زنده ماندن سهراب بیم داشت آنقدر در ارسال نوش‌دارو تعلل کرد تا سهراب جان داد.[۷]

غمی بود رستم بیازید چنگگرفت آن بر و یال جنگی پلنگ
خم آورد پشت دلیر جوانزمانه بیامد نبودش توان
زدش بر زمین بر به کردار شیربدانست کاو هم نماند به زیر
سبک تیغ تیز از میان برکشیدبر شیر بیدار دل بر درید
بپیچید زان پس یکی آه کردز نیک و بد اندیشه کوتاه کرد[۸]

پانویس

ویرایش
  1. فرهنگ فارسی معین
  2. Islami Nadooshan, M. A. (1349/1970). Zendegi va Marg Pahlavanan Dar Shahname (Life and Death of Heroes in the Shahname). Tehran: Ibn Sina Publication.
  3. نامنامهٔ ایرانی، صفحه ۳۱۳
  4. رستگار فسایی، منصور (۱۳۷۹). فرهنگ نام‌های شاهنامه. پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
  5. افراسیاب قصد داشت به‌وسیلهٔٔ پهلوانی چون سهراب ایران را به چنگ آورد.
  6. بعد از مرگ سهراب نوش‌دارو ضرب‌المثل گشت
  7. http://www.bbc.co.uk/persian/arts/story/2005/03/050304_pm-rostam-sohrab.shtml
  8. شاهنامه. جلد دوم. سهراب، ص ۱۱۱

منابع

ویرایش

پیوند به بیرون

ویرایش