«سلطان مار» یک داستانِ عامیانهٔ ایرانی از گروهِ قصّه‌های «جانور همچون داماد» است که به نام‌های دیگری چون «ملک شه‌مار» (در کاشمر) و «کیارستم و بی‌بی مریم خاتون» (در شهمیرزاد) و «حیدر مار و بی‌بی نگار» (در نیشابور) و «هفت جفت کفش آهنی، هفت تا عصای آهنی» (در افسانه‌های آذربایجان) هم شناخته می‌شود.

ضبطِ مکتوب

ویرایش

امیلی لوریمر و همسرش این داستان را در اوایلِ قرنِ بیستمِ میلادی ثبت کرده بودند. روایتی آذربايجانی از آن را صمد بهرنگی و بهروز دهقانی در افسانه‌های آذربایجان آوردند. روایتی بجنوردی از این داستان را ابوالقاسم انجوی شیرازی به سالِ ۱۳۵۲ منتشر کرد.[۱] روایتی دامنجانی را هم حمیدرضا خزاعی ثبت کرده است.[۲] روایتِ ساده‌تری را هم هادی غلام‌دوست در افسانه‌های گیلان (۱۳۹۱) آورده و روایتِ بسیار متفاوتی را هم آزاده پشوتنی‌زاده به سالِ ۱۳۹۹ ضبط کرده است.[۳]

در ادبیات و هنرِ نوین

ویرایش

سُلطان مارِ بهرام بیضایی اقتباسی از این داستان است.

منابع

ویرایش
  1. انجوی شیرازی، سیّد ابوالقاسم (۱۳۵۲). قصّه‌های ایرانی. تهران: موسسه انتشارات امیرکبیر.
  2. خزاعی، حمیدرضا. افسانه‌های خراسان. جلد ۱: نیشابور. مشهد: انتشارات ماه جان. ۱۳۷۸.
  3. پشوتنی‌زاده، آزاده. «هنر نساجی سنتی «کار و چاله» و روایتگری داستان‌های «سلطانِ مار» توسط بانوان زرتشتی ایران». دانش‌های بومی ایران. شمارهٔ ۱۳.