تأثیر زبان فارسی بر زبان عربی
زبانهای فارسی و عربی در زمینهٔ داد و ستد واژگان بر یکدیگر تأثیرهایی داشتهاند. واژگان عربی با ریشه فارسی یا واژگان معرب به واژگان ایرانی گفته میشود که در زبان و ادبیات عربی بکار گرفته میشوند، ولی ریشه عربی (ندارند). هر واژهای که در زبان عربی، ریشه و بُن عربی نداشته باشد به آن مُعَرَّب (معربات) یا فرایندی را که بر روی آن انجام شده را تَعْریب میگویند. تعریب آنست که کلمهای غیرعربی را به شکل عربی درآورند؛ یا آن را به همان شکل اصلی بیان کنند. سیبویه میگوید: " التعریب هو أن تتکلم العرب بالکلمة الأعجمیة مطلقا، فهم تارة یلحقونها بأبنیة کلامهم، وطورا لا یلحقونها بها ". هم اکنون در زبان عربی واژگان بیشماری هستند که دگرگون شده و تغییر یافته از واژگان پارسی یا از زبانهای ایرانی میباشند برای نمونه در عربی برقع از پرده یا جاموس از گاومیش و فرودس از پردیس از زبان ایرانی به عربی رفته است و همانند اینها... و هزاران واژه معرب (عربی شده) دیگر که ریشه عربی ندارند.
عربی دارای پنج هزار وام واژه از زبان فارسی اوستایی است که به آنها واژگان معرب(عربی شده) می گویند و کتاب ها و نسک هایی بسیاری از زبان شناسان عرب و آمریکایی در اینباره نوشته شده است مانند کتاب وام واژه های قرآنی از زبان شناس آمریکایی آرتور جفری Arthur Jeffrey .
هنوز پیدا نیست که آیا واژگان فارسی اوستایی بیشتری در عربی است یا نه ولی تا کنون پنج هزار واژه فارسی اوستایی در عربی ریشه یابی شده است. به جز پنج هزار از واژگان فارسی اوستایی در عربی هزاران واژه از زبان های دیگر در عربی است مانند واژگان رومی و زبان های دیگر که ریشه یابی آنها برای زبان شناسان عرب سخت و دشوار است زیرا در عربی هر واژه ای که از زبان های دیگر به عربی می آید دچار دگرگونی ساختار و گفتار میشود و زبان شناسان عرب را برای ریشه یابی آنها به چالش می کشد.
زبان شناس عرب دیگری به نام استاد المنجد صلاح الدین در سال ۱۹۷۸ میلادی در کتابی به نام المفصل فی الالفاظ الفارسیه المعربه فی الشعر الجاهلی و القرآن الکریم و الحدیث النبوی و الشعر الاموی که به تنهایی سه هزار واژه فارسی اوستایی در عربی را ریشه یابی کرده است.
چندین زبان شناس عرب دیگر در کتاب های خود دو هزار واژه فارسی اوستایی دیگر در عربی را ریشه یابی کردند مانند :
۱ ... ألفاظ دخیلة ومعربة فی اللهجة القطریة کتابی از زبان شناس قطری نور عبدالله المالکی.
۲... الألفاظ الفارسیة فی اللهجة البغدادیة از (حسن شوندی زبان شناس عراقی) دربارهٔ واژگان امروزی تر است.
۳... کتاب ادی شیر، «واژههای فارسی عربی شده» است: این کتاب از کهنترین و معتبرترین کتابها در این باره است. بازگردانی و ترجمه فارسی از استاد طبیبیان
۴... درباره وام واژههای فارسی قرآن از یک زبان شناس ایرانی به نام استاد بهاءالدین خرمشاهی جستار و مقاله ای به نام کلمات فارسی در قرآن مجید در مجله قرآن پژوهی در سال ۱۳۸۹ خورشیدی.
تأثیر پارسی بر زبان و ادبیّات عرب
ویرایشدر ریشهشناسی واژگان (اتیمولوژی) (به انگلیسی: etymology) و در زبانشناسی (به انگلیسی: linguistics) به مبحث تغییرات و ریشهیابی معنی و مفهوم واژگان در دورههای مختلف تاریخی میپردازند و دگرگونی واژگان را در جابجائی زبانی و نوشتاری از یک زبان به زبان دیگر بررسی میکنند. تأثیر زبانها متقابلست، چرا که زبان پارسی و عربی برهم تأثیر گذاشتهاند، زیرا اعراب حدود ۴۰۰ سال در ایران حضور فیزیکی داشتند و تا دورهٔ انقلاب مشروطه متون مهمی به زبان عربی همانند پارسی نوشته میشد و از طرف دیگر ایرانیانی در ساخت و پرداخت زبان عربی نقش مهمی داشتند. در زبان عربی کلمات بسیاری وجود دارد که به آنها «مُعَرَّبات» یعنی «عربیشدهها» میگویند. ریشهٔ بسیاری از معربات هنوز ناشناخته است. سازمان استانداردسازی عربی کوشش فراوانی کرده تا ریشهٔ اینگونه کلمات شناسائی شود، اما به دلیل اینکه در عربیسازی، کلمات بیگانه بهطور کامل برهم ریخته میشود، نمیتوان بهسادگی اینگونه معربات را ریشهیابی کرد. گفته میشود حدود ۵ هزار کلمه معرب از کلمات رایج در زبان پارسی به زبان عربی راه یافتهاست. از جملهٔ آنها بنفسجی (از بنفشه)،[۱]
در کتاب «اَلْکَلَماتُ الفارسیة فی الْمَعاجِمِ الْعَرَبیة» حدود ۳ هزار کلمه عربی که از زبان پارسی به عربی راه یافتهاند را به همراه توضیحات برای هر کلمه آوردهاست. پیشتر نیز جوالیقی ۸۳۸ واژه و در کتاب المنجد ۳۲۱ کلمه و ادی شیر، در کتاب واژههای پارسی عربی شده، ۱۰۷۴ واژه پارسی را توضیح دادهاست.[۲]
ژان پِری می گوید : درحقیقت زبان پارسی میانه یک زبان ناکارا نبوده، نه از دیدگاه تکنیکی و نه دایره واژگان انتزاعی، و این زبان از سامانه پیچیدهای از واژگان بکار می برده ، در گرد آوری واژگان محلی دینی بر زبان عربی تقدم داشته و در فلسفه و طب هم از اصطلاحات یونانی اقتباس کرده و همهٔ اینها را چه در دوران پیش از اسلام و چه دوران پسااسلامی به زبان عربی انتقال دادهاست.
بیشتر آن دسته از واژگان عربی که وارد زبان فارسی شدهاند در معنایی بجز معنای اصلی خود در عربی کاربرد دارند.
این امکان وجود دارد که پژوهشها در تأثیر پهلوی روی عربی کامل نباشند. یا وارونه این جریان تأثیر زبانهای سامی روی زبان پهلوی چونکه به نظر دیده میشود در چند مورد شباهتهای ریشهشناختی شگرفی وجود دارد برای نمونه حرف بِ حرف اضافه در عربی شاید از دیدگاه تاریخی با pad پهلوی در پیوند و ارتباط بوده چون میبینیم که بعدا در پارسی نو یا کلاسیک به صورت بَ میآید و بعد بِ میشود و در فارسی نوین آن را به صورت به مینویسیم. نمونه دیگر از دیرباز در زبانهای هندواروپایی از پسوند -ic برای مزید مؤخر نسبت و چیزهای دیگر استفاده میشده و عربها هم از ی به عنوان پسوند نسبت استفاده میکنند در فارسی نو کم و بیش به گونه کامل پسوند ic پهلوی کنار گذاشته میشود و از ی عربی استفاده میشود در سایر زبانهای سامی یعنی سریانی و عبری این یای نسبت دیده نشده. با این وجود عربها یای نسبت را از -ic خانواده زبانهای ایرانی گرفتهاند یا فارسی این ی کنونی را از یای نسبت عربی گرفتهاست؟؟ اگر گرفتهاست چطور میتوان اثبات کرد که این همان -ic نیست که خفیفتر ادا شدهاست. کمبود پژوهش درباره یک واژه کم استفاده تأثیرگذار نیست ولی دو مورد گفته شده در دو زبان بسیار پرکاربردند.
فهرست معربات (واژگان عربی با ریشه فارسی)
ویرایش- مقاله اصلی: فهرست واژگان عربی با ریشه فارسی
واژگان عربی با ریشه فارسی یا کلمات معرب از فارسی به کلماتی گفته میشود که در زبان و ادبیات عربی به کار گرفته میشوند اما ریشه فارسی دارند. از زبان فارسی کلمات زیادی به شکلهای مختلف به زبان عربی وارد شدهاست. در زبان عربی کلمات بسیار زیادی وجود دارد که به آنها معرّبات (یعنی عربیشده) میگویند. ریشهٔ بسیاری از معرّبات هنوز ناشناخته است. «سازمان استانداردسازیِ عربی» کوشش فراوانی کرده تا ریشهٔ اینگونه کلمات شناسایی شود، اما بهدلیل اینکه در عربیسازی کلمات بیگانه عموماً بهطور کامل برهم ریخته میشود، نمیتوان بهسادگی اینگونه معرّبات را ریشهیابی کرد. گفته میشود حدود ۵۰۰۰ کلمهٔ معرب، از کلمات رایج در زبان فارسی به زبان عربی راه یافتهاست؛ از جملهٔ آنها میتوان به این چند کلمه اشاره کرد: جُناح (از «گناه»)، کَنز (از «گنج»)، سِراج (از «چراغ»)، جَصّ، مجصّص و سایر مشتقات آن (از «گچ»)، و اساطیر و اسطوره از stori لاتین و خارِطة و خَوارِط از carta و منهیعنه و نهی از نه (no) فارسی و سانسکریت.[۳]
برخی از ایرانیانی که ادبیات عرب را پیشرفت دادند
ویرایشدکتر هادی العلوی در کتاب «خلاصات فی السیاسة والفکر السیاسی فی الإسلام»، ص ۱۶۸ مینویسد: "نویسندگان نخست در دنیای عرب بیشتر از تبار ایرانی بودند" در صفحهٔ ۱۶۹ میگوید: "عربها تشکیلات و ساماندهی و دیوان سالاری و مالیات و کشاورزی و بسیاری از شیوههای دیگر را از ساسانیان فرا گرفتند". در کتاب «فقه اللغة و سر العربیة»، نوشتهٔ ابومنصور ثعالبی نیشابوری، در صفحهٔ ۲۲ و ۲۳ مینویسد:" ابو بشر عمرو حارثی (۷۴۰–۷۷۹ م) که لقبش سیبویه است (سیب + ویه _ پسوند وابستگی مانند مسکویه و شیرویه)" ایرانی زاده بیضای فارس و باشنده بصره و درگذشته در شیراز، داناترین مردم در نحو بود. ابوسعید حسن بن عبدالله مرزبان سیرافی، بزرگترین دانشمندان ادبیات عرب، عسکر بن حسین نخشی از خراسان، و ابو عبدالله حسن بن خالویه از همدان (منبع پیشین صفحههای ۱۴–۱۶) خدمات شایانی به زبان عربی کردند. ابن مقله شیرازی (۲۷۲–۳۲۸ ه.ق) زاده بیضا فارس نوآور خطهای ششگانه که در خوانش پذیری و خوشخوان شدن زبان عربی بهویژه از راه خط نسخ که به سادهترین خط برای نوشتار آوازه دارد. ابو منصور عبد الملک بن محمد بن اسماعیل ثعالبی، زادهٔ نیشابور (۳۵۰ هـ. ق)، مؤلف کتاب «فقه اللغة و سر العربیة». عبدالله بن مقفع (روزبه بن دادویه) زادهٔ جور (گور) ایران، مترجم کلیله و دمنه از پهلوی به عربی، و نویسنده الأدب الکبیر والأدب الصغیر و جز اینها. ابن سینا (۹۸۰–۱۰۳۷م) نویسندهٔ «القانون فی الطب»، زکریای رازی (۸۶۴–۹۲۳م) نویسندهٔ «تاریخ الطب» و «الأدویة المفردة»، ابوریحان بیرونی (۹۷۳–۱۰۴۸م) نویسندهٔ «آثار الباقیة عن القرون الخالیة» و دهها کتاب دیگر، عبد القادر جرجانی (گرگانی) (متوفای ۴۷۱ هجری)، پایهگذار علم بلاغت و نویسندهٔ کتاب «دلائل الإعجاز وأسرار البلاغة»، تاریخدان و تفسیرگر نامدار محمد بن جریر تبری آملی (۸۳۸–۹۲۳م)، محمد بخاری از بخارا (۱۹۴–۲۵۶ هجری) نویسنده «صحیح بخاری»، مسلم بن حجاج نیشابوری، نویسندهٔ کتاب «صحیح مسلم» (۲۰۶–۲۶۱ هجری)، نسائی خوارزمی نویسنده «سنن» (زندگینامه و گفتههای پیامبر اسلام)، ابن ماجه قزوینی نویسنده یکی دیگر از صحاح سته (کتابهای ششگانه پذیرفته اهل سنت)، محمد ترمذی از دیگر نویسندگان شش کتاب نامی، ابی داوود سیستانی (سجستانی) نویسنده دیگر «سنن» و نعمان بن ثابت نامدار به ابوحنیفه، پیشوای حنفیان (۶۹۹–۷۶۷ م) که آرامگاه او در اعظمیه بغدداد و پاژنام او "امام اعظم" است، حاکم نیشابوری از بزرگترین دانشمندان دوران خویش تاکنون در میان اهل تسنن و جارالله زمخشری خوارزمی نویسنده کتاب تفسیر نامور کشّاف، حافظ شیرازی (۷۲۷۰–۷۹۲ هجری) و مُشرفالدین مُصلِح بن عبدالله "سعدی شیرازی" (۵۸۰–۶۹۱ هجری)، غیاث الدین ابو فتوح عمر بن ابراهیم نامدار به "خیام" (۱۰۴۰–۱۱۳۱ م) و بشار بن برد (۹۶–۱۶۸ هجری)؛ افزون بر اینان نه تنها دهها اندیشمند ایرانی، که دهها تن از بزرگان سریانی و ترک و قبطی و بربر در توسعه و ارتقای علمی زبان عربی نقش داشتهاند.
راههای رخنه زبان پارسی در عربی
ویرایشفارسی به روشهای مختلفی بر عربی تأثیر گذاشتهاست و بسیاری از واژگان عربی را با خود به سایر زبانها از جمله به آسیای مرکزی و شبهقارهٔ هند منتقل کردهاست.[۴] زبان عربی اشتقاقی و قالبیست، عربزبانان از قالبهای افعال، تفعیل، مفاعله، استفعال و… بهره میبرند و با ریختن ریشهٔ واژه در این قالبها که باب یا قالب نامیده میشوند، واژه میسازند. در عربی همین روش را برای ریشههای واژههای پارسی هم بکار میبرند. یا مثلاً واژهٔ «کادیک» بهصورت «قاضی» معربشده و از آن قضاوت و مقتضی و … ساخته شدهاست.[۱۰] نمونهای دیگر واژهٔ «مورَخ» بمعنی تعیین زمان رویدادهاست و در قرآن و عربی پیش از اسلام نبوده و ریشهٔ عربی ندارد. به باور برخی زبانشناسان، عربها «ماهرخ» پارسی (که شکلهای گوناگون ماه در هر روز را نشان میدهد) را، «ماروخ» گفتهاند و از آن «مورخ» و «تاریخ» را برگرفتهاند،[۵][۶][۷] اما نظر غالب زبانشناسان معاصر اینست که «مُوَرَّخ» اسم مفعول و «مورِخ» (بکسر راء) اسم فاعل از «تاریخ» است و خود تاریخ را عربیشدهٔ «تاریک» است؛ زیرا سخن از گذشتهها در تاریکی و ابهام قرار دارد. در مجلهٔ «اَلدِّراساتُ الأَدَبیَّة» بهار و تابستان ۱۳۴۳. دیدگاههای مختلف را در مورد واژهٔ «تاریخ» آورده شده و نظر حمزهٔ اصفهانی را در مورد عربیشده از «ماهرخ» یا «تاریک» را بررسی نمودهاست. و نتیجهگیری نموده که معربشده از تاریک بمنطق نزدیکترست.[۸]
- ۱- تغییر یا حذف حروف گ. ژ-چ. پ- که عربها آنها را ندارند مثل چغندر=(شمندر)- گرگان= جرجان-پارس= فارس طبرستان = تپورستان،
- ۲- تغییر صداهای ناموزون و سنگین مانندسرپوش= طربوش -ابرکوه= ابرقو- آنکارا= آنقره- کنستانتینوپل = قنسطنطنیه- کوردبای = قرطبه و… عرب زبانها اکثر واژههای برگرفته در زبان فارسی را ناچار در برابر قالبهای گویش خود تغییر دادهاند و شماری از همین واژهها بهوسیلهٔ ایشان و کارگزاران ایرانیِ آنها به فارسی وارد شد. چند نمونه از این گروه واژهها مانند: «فیل»، «فردوس»، «ابریق»، و … هستند که به ترتیب از واژههای «پیل»، «پردیس»، «آبریز» و… ساخته شدهاند.[۹]
- ۳- عربی سازی شمار دیگری از واژههای فارسی و راه یافتن آنها به فارسی از الگوی پیچیدهتری پیروی میکند.[۱۰] واژگانی مانند «بهلوان» (پهلوان) و «مهرجان» (بر گرفته از مهرگان که برای هرگونه جشن بکار میرود) در عربی نیز برگرفته از واژگان فارسی هستند[۱۱]
واژههایی مانند برنامه (برنامج)، طازج= تازه، نموذج= نمونه، فیروز، خندق= کندک، منجنیق= منگینک، اسفناج= اسپیناگ، دیوان، برزخ، بلبل، حنا، یاسمین= یاسمن، سرو، عدس= ادس، شهی= شاهی، خنجر (برگرفته از واژه خونگر)، طربوش (بر گرفته از سرپوش)، تاج= تاگ از پارسی گرفته شدهاند.[۱۲] در اشعار شاعران جاهلی، واژههای فارسیِ: انجمن، بربط، بنفشه، بادیه، گلاب، گلستان، دیبا، دهقان، یاسمن، زیر، زبرجد، مرو، آس، مرزنگوش، زعفران (زر پران)، بندق= فندق، جوز= گوژ، فستق از پسته، لوز و لوزه از لوزینک، قاقم از کاکم، راس از سر نَسخ و نسخه و نُسَخ از نسک دلو از دول درب از در لجام و ملجم از لگام اسنادی (فعل اسنادی) از استن (هستن) شبح از شبه محراب از مهراب اهواز و هویزه از خوز خرابات از خورآباد، مهره، مشته، نرگس، ساروج (چاروک)، سوسن، سمسار، سیهسنبل، تاج= تاگ، تنبور، خبری، خسروانی، چنگ، شاهنشاه و غیره استفاده شدهاست.[۱۳] به قرآن نیز واژگان پارسی فراوانی راه یافتهاست[۱۴] که از این دید پرنفوذترین زبان بر ادبیات قرآنی انگاشته میشود: جند= گُند (گندآور برابر با سرباز دلیر)، سجیل (بر گرفته از سنگگل)، نمارق (جمع واژه نرمک ایرانی به معنی بالش)، وزیر (از وَچیر پهلوی)، مسک (از مشک پهلوی)، عفریت (از آفرید).[۱۵][۱۶][۱۷][۱۸][۱۹] از دیگر واژههایی که از پارسی به عربی رفتهاند میتوان به: هندسه (برگرفته از اندازه / هَنداچک)، اشاره کرد.[۲۰] در ادبیات فارسی از واژگان پارسی ولی با کمک قالبهای عربی واژگانی ساخته شده که تعدادی از آنها به زبان عربی نیز راه یافتهاند مانند: استیناف (از نو، درخواست نو و تجدید نظر)، تهویه (از هوا بر وزن تفعیل) وزن توزین و مکلا از کلاه … و … زبانهای گروه سامی و عربی بخش اعظمی از واژگان خود را از طریق زبان فارسی گرفتهاند که در مورد عربی به دلیل ماهیت صرفی و قالبهای متعدد آن واژگان فارسی بیشتر در شکل مفرد و ساده آن قابل رد یابی است و به دلیل ذوب شدن مفردات در قالبها و صیغهها و حذف و اضافه صداها رد یابی آن سخت میشود. زبان فارسی از معدود زبانهای دنیا است که که تقریباً عموم واژگان وام گرفته را میتواند بدون دستکاری و بدون حذف آوا و حروف بپذیرد به ویژه کلمات قرانی را بدون هیچ تغییری پذیرفتهاست مانند: صالح – کاذب – مشرک – کافر و -عذاب …[۲۱]
بسیاری از کلمات مشترک فارسی و عربی اگر مورد کنکاش قرار گیرند ریشه فارسی آن معلوم میشود بهطور نمونه تقریباً به ندرت کسی در عربی بودن کلمه نهی - ظاهر (چهر/چهره)- کم (چن؟ چند؟) – جص (گچ) – رباط – بیان - تجسس و متجسس و جاسوس و جاسوسها از ریشه جستن - نور- منار - تنور - جزیره (گزیرک)- خراج (هراچ و خراچ) - خدمه و خدمت از هدمک پهلوی - عجم- دار الاخره، تکدی، رجس، نجس یا باکره (پاکیزه) ترجمان-ترگمان فن-فند تردید کردهاست اما در حقیقت همه اینگونه کلمات یا بهطور کامل فارسی هستند یا معرب شده هستند. صبح از صباح و صباح از پگاه ساخته شده و مصباح و … از آن ساخته شدهاست. نظر عربی شده «نگر» است انظر- نظر ینظر منظر و … از آن ساخته شدهاست. خیمه از واژه پهلوی گومه و کیمه (به معنی کلبه) گرفته شده و خیام مخیم خیم یخیم صرف شدهاست در مورد واژه گان لاتین نیز گاهی همینطور است مانند کلمه کیک (گعک) بالکن – بنانا (موز) بانک که هر سه ریشه فارسی دارند.[۹]
- در ادبیات فارسی گاهی با استفاده از مصدرها و قالبهای عربی کلماتی ساختهاند که بعدها بسیاری به ادبیات عرب وارد شدهاند مانند سوء تفاهم، منتظر و صادرات واردات - و …[۲۲]
جستارهای وابسته
ویرایش- خط در ایران
- کاربردهای نادرست دستور زبان عربی در فارسی
- برهمکنش زبانهای فارسی و عربی
- تغییر خط در تاجیکستان
- زبان فارسی در افغانستان
- نام زبان فارسی در زبانهای دیگر
- ادبیات فارسی
- زبان دری
- زبان اردو
- زبان فارسی در شبهقاره هندوستان
- بگوئیم - نگوئیم -
- فرهنگهای واژگان زبان فارسی
- فهرست واژگان فارسی با ریشه عربی
پانویس
ویرایش- ↑ و تأثیر زبان پارسی بر زبان و ادبیات شبه قارهٔ هند [۱] بایگانیشده در ۸ اکتبر ۲۰۱۸ توسط Wayback Machine حوزه هنری عجم
- ↑ تأثیر زبان پارسی بر زبان عربی [۲] بایگانیشده در ۱۷ مارس ۲۰۱۲ توسط Wayback Machine روزنامه همشهری
- ↑ خطای یادکرد: خطای یادکرد:برچسب
<ref>
غیرمجاز؛ متنی برای یادکردهای با نامaftabir.com
وارد نشده است. (صفحهٔ راهنما را مطالعه کنید.). - ↑ تأثیر زبان فارسی بر زبان عربی [۳] بایگانیشده در ۱۷ مارس ۲۰۱۲ توسط Wayback Machine دکترعجم روزنامه مؤسسه همشهری۱۳۸۵
- ↑ آذرتاش آذرنوش (۱۳۵۴)، راههای نفوذ فارسی در فرهنگ و زبان تازی (پیش از اسلام)، انتشارات دانشگاه تهران
- ↑ أبو طاهر الشیرازی الفیروزآبادی (۱۹۷۲)، القاموس المحیط والقابوس الوسیط لما ذهب من کلام العرب شمامیط، طبعة دار الفکر بالقاهرة
- ↑ بطرس بستانی (۱۸۶۹)، محیط المحیط: قاموس مطوّل للّغة العربیة، طبع فی بیروت
- ↑ اطلاع بیشترنگاه شود الدراساتُ الأدبیّة بهار و تابستان ۱۳۴۳ - شماره ۲۱ و ۲۲ صفحه ۲۹ تا۳۶ پایگاه مجلات تخصصی نور. [۴]
- ↑ ۹٫۰ ۹٫۱ وتاثیر زبان فارسی بر زبان و ادبیات شبه قاره هند [۵] بایگانیشده در ۸ اکتبر ۲۰۱۸ توسط Wayback Machine حوزه هنری دکترعجم
- ↑ محمد عجم (۴ مهر ۱۳۸۶). «اهمیت زبان فارسی در عصر دهکده جهانی». همشهری آنلاین. بایگانیشده از اصلی در ۴ نوامبر ۲۰۱۱. دریافتشده در ۵ دی ۱۳۹۰.
- ↑ محمدعلی امام شوشتری (۱۳۴۷)، فرهنگ واژههای فارسی در زبان عربی، انتشارات انجمن آثار ملی
- ↑ نگاه شود کتاب (فقه اللغة و سر العربیة) أبی منصور الثعالبی و کتاب الجوالقی و المنجد و معربات ادی شیر و امام شوشتری و آذرتاش آذرنوش راههای نفوذ فارسی در ادبیات عرب قبل از اسلام و دو کتاب"الکلمات الفارسیه فی المعاجم العربیه"و" معجم المعربات الفارسیه" و این مقاله عربی:[۶] بایگانیشده در ۲۲ ژانویه ۲۰۱۳ توسط Wayback Machine و مقاله اهمیت و تأثیرفارسی در دهکده جهانی:[۷] بایگانیشده در ۴ نوامبر ۲۰۱۱ توسط Wayback Machine.
- ↑ توردی بردی یوا، [۸] (۱۳۸۰)، دیرینگی زبان فارسی و تأثیر آن بر ادبیات عربی دوره جاهلیت، پژوهشهای ایرانی، ص. ۵۳ تا ۵۹
- ↑ دکتر محمد عجم (۲۴ خرداد ۱۳۸۶). «آیا در قرآن کلمات غیر عربی وجود دارد». سایت آفتاب. دریافتشده در ۵دی ۱۳۹۰. تاریخ وارد شده در
|تاریخ بازدید=
را بررسی کنید (کمک) - ↑ محمد التونجی (۱۹۹۸)، معجم المعربات الفارسیة: منذ بواکیر العصر الحاضر، مکتبة لبنان ناشرون، بیروت
- ↑ جلال الدین السیوطی (برگردان محمدجعفر اسلامی)؛ (۱۳۶۲)، ریشه یابی واژهها در قرآن، شرکت سهامی انتشار
- ↑ آرتور جفری (برگردان فریدون بدرهای) (۱۳۸۸)، واژههای دخیل در قرآن مجید، توس
- ↑ حبیبالله نوبخت (۱۳۵۳)، دیوان دین در تفسیر قرآن مبین، چاپخانه وزارت اطلاعات و جهانگردی
- ↑ جلال الدین السیوطی (۱۹۹۹)، المهذب فیما وقع فی القرآن من المعرب، مکتبة مشکاة الاسلامیة
- ↑ أبو منصور الجوالیقی (۱۹۶۹)، المعرب من الکلام الأعجمی علی حروف المعجم، طبعة القاهرة
- ↑ تأثیر زبان فارسی بر زبان و ادبیات شبه قاره هند [۹] آفتاب
- ↑ «تأثیر زبان فارسی بر زبان عربی». بایگانیشده از اصلی در ۱۷ مارس ۲۰۱۲. دریافتشده در ۲۷ فوریه ۲۰۱۲.
منابع
ویرایش- آذرنوش، آذرتاش؛ راههای نفوذ فارسی در فرهنگ و زبان تازی (پیش از اسلام)، [۱۱] انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۵۴٫
- الکلمات الفارسیه فی المعاجم العربیه- 2003 [۱۲]
- کتاب «معجم المعربات الفارسیه» (بیروت، ۱۹۹۸) نوشته استاد محمد التونجی (۱۹۳۳-)، دانشمند سوری و دانشآموخته دکترای زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران.
- دکترعجم (۲۲ آبان ۱۳۸۵). «تأثیر فارسی بر زبان و ادبیات عرب». مؤسسه همشهری. بایگانیشده از اصلی در ۱۷ مارس ۲۰۱۲. دریافتشده در ۸ اسفند ۱۳۹۰.
- محمد عجم (۲۲ آبان ۱۳۸۵). «در قران کلمات غیر عربی وجود دارد». موسسه آفتاب. دریافتشده در ۸ اسفند ۱۳۹۰.
- معربات از فارسی/ جهود العلامة محمد ابن تاویت التطوانی/ المراکشی
- [۱۴]
- استاذ محمد مندلاوی [۱۵]
- حوزه هنری [۱۶] بایگانیشده در ۱۱ سپتامبر ۲۰۱۴ توسط Wayback Machine
- مصادر الموضوعات الإیرانیة فی مجمع اللغة العربیة بدمشق [۱۷]
- ادی شیر، السید؛ واژههای فارسی عربی شده، ترجمه سید حمید طبیبیان، تهران، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۸۶ (پخش ۱۳۸۷)، ۲۹۲ صفحه.