عارف قزوینی
ابوالقاسم عارف قزوینی (۱۲۵۹ قزوین – ۳۰ دی / ۱ بهمن ۱۳۱۲ همدان)[۱]شاعر، موسیقیدان و تصنیفساز ایرانی دوران قاجار و پهلوی بود که در قزوین زاده شد. او بهخاطر سرودن تصنیفها و غزلهای سیاسی، میهنی و عاشقانهاش شناخته میشود. از مهمترین شعرها و تصنیفهایی که همزمان با تحولات دورهٔ مشروطه و جنگ جهانی اول سروده است، میتوان به از خون جوانان وطن لاله دمیده و گریه کن پس از مرگ کلنل محمد تقیخان پسیان اشاره کرد.
عارف قزوینی | |
---|---|
نام اصلی | ابوالقاسم عارف قزوینی |
زاده | ۱۲۵۹
ایران قاجاری قزوین، ایران |
درگذشته | ۲ بهمن ۱۳۱۲ (۵۳ سال)
ایران پهلوی همدان، ایران سرطان ریه |
آرامگاه | محوطه آرامگاه بوعلیسینا، همدان |
لقب | شاعر ملی |
زمینه کاری | ادبیات فارسی، موسیقی ایرانی |
ملیت | ایران |
دوره | دودمان قاجار، دودمان پهلوی |
سبک نوشتاری | سراینده تصنیفهای میهنی در دوره مشروطه |
دیوان اشعار | دیوان اشعار، تصنیفهای موسیقی |
دلیل سرشناسی | صدای خوش و اشعار میهنپرستانه |
پدر و مادر | ملاهادی وکیل |
امضا |
خانه عارف قزوینی در محله حمدالله مستوفی شهر قزوین در میان آثار ملی ایران ثبت شده است.[۲]
تولد و سالهای نوجوانی
ویرایشعارف در سال ۱۲۵۹ هجری خورشیدی در قزوین متولد شد. پدرش «ملا هادی وکیل» بود. عارف صرف و نحو عربی و فارسی را در قزوین فراگرفت. خط شکسته و نستعلیق را بسیار خوب مینوشت. موسیقی را نزد میرزا صادق خرازی آموخت. مدتی به اصرار پدر در پای منبر میرزا حسن واعظ، یکی از وعاظ قزوین، به نوحهخوانی پرداخت و عمامه میبست؛ ولی پس از مرگ پدر عمامه را برداشت و ترک روضهخوانی کرد.
ازدواج
ویرایشعارف در ۱۷ سالگی به دختری به نام «خانمبالا» علاقه پیدا کرد و پنهانی با او ازدواج کرد. (تصنیف دیدم صنمی را در وصف او سرود) پس از اینکه خانواده دختر مطلع شدند، فشارها بر عارف زیاد شد و او به ناچار به رشت رفت و پس از بازگشت با وجود عشق بسیار، آن دختر را طلاق داد و تا آخر عمر دیگر ازدواج نکرد.[۳]
میانسالی و مشروطه
ویرایشعارف در سال ۱۲۷۷ به تهران آمد و چون صدای خوشی داشت با شاهزادگان قاجار آشنا شد و مظفرالدین شاه خواست او را در ردیف فراش خلوتها درآورد اما عارف به قزوین بازگشت.
در سال ۱۲۸۲ در زمان آغاز ۲۳ سالگی عارف زمزمه مشروطیت بلند شدهبود عارف نیز با غزلهای خود به موفقیت مشروطیت کمک کرد. پس از استبداد صغیر در مطبوعات نوشتههای انتقادی منتشر میکرد. از جمله در تیر ۱۲۹۴ در روزنامه ارشاد اعلانی چاپ کرد و در آن نوشت که حاضر است با دلایل و اسناد مدلل ثابت کند که دوازده هزار خروار غله ظرف دو سال در انبار تقلب شده است و مستلزم شد که هرگاه نتوانست این ادعا را ثابت کند، اقل مجازات او تیرباران باشد. ضمن اینکه حاضر هست انبار را با ماهی سیصد تومان و ضمانت یک نفر تاجر معتبر که خود وزارت مالیه ضمانت او را بپذیرد.
در پی انتشار این اعلان، شیخ اسدالله محلاتی در مجلس شورای ملی ضمن اینکه از عارف با عنوان «یک نفر میرزا ابوالقاسم نام قزوینی» یاد کرد که نه او را میشناسد و نه ملاقات کرده است گفت: «یک شبنامه برای او (عارف) فرستاده شده است و علاوه بر این در حضرت عبدالعظیم یکی از اجزاء انبار او را ملاقات کرده و مذاکراتی با او داشته مبنی بر تهدید و تطمیع». شیخ اسدالله از امیرنظام قراگوزلو وزیر مالی، دربارهٔ ادعای عارف توضیح خواست. امیرنظام در پاسخ گفت: «ما او (عارف) را پیدا نمیکنیم. نمیدانیم کجاست و آدرس او چیست. البته ما این مسئله را تعقیب خواهیم کرد ولی خیلی شایسته و سزاوار بود که در اظهار یک چنین خدمتی، آن قسمت اخیر را اظهار نکرده باشد که من به فلان مبلغ انبار را اداره میکنم از این مطلب همچو مفهوم میشود برای نفع شخصی بوده یا شاید هم نبوده است ولی عرض میکنم اداره انبار و همچنین سایر عایدات دولتی را وزارت مالیه، نمیتواند مقاطعه بدهد».[۴]
چند ماه بعد، پس از پیشروی ارتش روسیه بهسوی تهران در جریان جنگ جهانی اول، عارف به نمایندگان مجلس پیوست که به کرمانشاه رفتند و در آنجا دولتی به ریاست نظام السلطنه مافی تشکیل دادند. همانجا بود که در سال ۱۲۹۶ یکی از دوستانش به نام «عبدالرحیم خان» خودکشی کرد و عارف بر اثر این به جنون مبتلا شد. نظام السلطنه او را برای مداوا به بغداد برد. سپس همراه با نظام السلطنه به استانبول رفت. عارف در سال ۱۲۹۷ به تهران بازگشت و کنسرت با شکوهی ترتیب داد. ایرج میرزا شاعر طنز سرای سرشناس، منظومه عارفنامه را در هجو وی سرود.[۵]
در هنگام مرگِ محمدتقی پسیان در سال ۱۳۰۰ عارف در خاکسپاری او شرکت نمود و به مسببان این حادثه ناسزا گفت. هنگامی که خواستند سر پسیان را روی توپ بگذارند عارف فریاد برآورد:
این سر که نشان سرپرستی است | امروز رها ز قید هستی است | |
با دیدهٔ عبرتش ببینید | کاین عاقبت وطنپرستی است |
عارف در سال ۱۳۰۵ به دعوت دوستی به بروجرد رفت تا شرح احوال دورهٔ آزادیخواهی را بنویسد. اما از بروجرد بر اثر حادثهای ناخوشایند (مسمومکردن یکی از سگهای وی و شایعاتی مبنی بر دفن جسد سگ در یک امامزاده)[نیازمند منبع] از آنجا خارج شده و به اراک پناه برد. در اراک هم او را راحت نگذاشتند. او خود میگوید:
«بعد میگویند این ننگ [مقصود خود عارف است] بسته نباید در خاک قبر بماند، ای داد، بی داد! حقیقتاً ای داد، بی داد؛ الان ده، پانزده سال است شب و روز ورد زبان من این شده است که بگویم ای داد، بیداد.»[۶]
سپس بیماری او شدت گرفت و حنجرهاش گرفته، از خواندن بازماند و از معالجه ناتوان:
"آیا به که میشود گفت که سینهٔ من گرفت و من استطاعت معالجهٔ آن را نداشتم تا اینکه به کلی از بین رفت."[۷]
سرانجام عارف در سال ۱۳۰۷ برای درمان، نزد دکتر بدیع الحکما به همدان رفت و برای همیشه در آنجا ماند. عارف در همدان بیمار، رنجدیده و مأیوس بود و از همه بهجز اندکدوستانی یکدل و صمیمی کناره گرفت و انسانها را شیطان و دروغگو مینامید.
او از دشمنی اهل روزگار چنین شِکوه میکند:
"آخر این چه بدبختی بود که دامن گیر من شده است. فرمانفرما با من بد، سلیمان میرزا بد، قوامالسلطنه بد، تقیزاده هم بد، نصرتالدوله بد، ملکالشعرا بد، مرتجع و آزادیخواه هر دو دشمن، من از هر طرف هدف تیر کینه خواهی شده."[۸]
بدبینی، سوءظن، واکنشهای عصبی و پرخاشگرانه که با حساسیت و صداقت بسیار درآمیخته بود پایه شخصیت و مواجههٔ عارف با دیگران را شکل میدهد؛ هم از این روست که دوستیها و دشمنیهای عارف گذرا و متزلزل است و موجبات انزوا و مردمگریزی او از یک سو و آزردگی و کدورت دوستانش از سوی دیگر را فراهم میآورد.[۹]
سبک
ویرایشوی نخستین تصنیفش را در ۱۸ سالگی ساخت. عارف، تصنیفهای وطنی سیاسی یا گاهی عاشقانه میساخت و در هر دو زمینه نیز بیباک و سنتشکن بوده است. چون بیشتر تصنیفهای عارف دربارهٔ و اوضاع زمانه بودند تأثیر بسزایی در مجامع آن روز داشتند. عارف از نخستین کسانی است که در ایران کنسرت برگزار کرد و به جنبهٔ غیر مجلسی بودن و مردمی بودن آن تأکید میورزید. کنسرتهای او همیشه پر رونق و پرازدحام بود. عارف در مورد تصنیف و تصنیفسازی عقیده داشت که تصنیف نباید تحریر داشته باشد تا مردمی که صدا و تحریر ندارند بتوانند به راحتی از پس اجرای آن برآیند. عبدالله دوامی نقل میکند: هنگام خواندن یکی از تصنیفهای عارف تحریر داده است و عارف به حالت قهر با او درگیر شده که چرا تحریر میدهد. عارف در سراسر زندگی خود همیشه صراحت داشته و این دست کم در تصنیفهای اجتماعی و سیاسی او به خوبی مشهود است. او بدون هراس آنچه را که فکر میکرد درست است بر زبان میراند تا جایی که صراحت او گاه باعث رنجش دوستان و یارانش میشد.
دیدگاه
ویرایشفردوسی
ویرایشعارف دربارهٔ ابوالقاسم فردوسی میگوید:
حالا فهمیدم تمام عمرم به خطا رفته! این ملت مردهپرست هم نیست اگر مردهپرست بود مزار بزرگترین شاعر ایران، فردوسی تاکنون معلوم بود در کجاست.
تاریخ ایران
ویرایشوی همچنین به تاریخ ایران زمین عشق فراوانی داشت و در مورد تاریخ ایران کهن چنین میسراید:
به ملتی که ز تاریخ خویش بیخبر است به جز حکایت محو و زوال نتوان گفت
اواخر عمر
ویرایشعارف باقیماندهٔ عمر را در خانهای اجارهای در یک قلعهٔ کوچک در دره مرادبیگ با یک خدمتکار به صورت خودخواسته زندگی کرد؛[۱] در حالی که دارایی او سه سگ و دو دست لباس کهنه بود. او در سالهای پایانی با فقر دست به گریبان بود و اگرچه دوستان دور و نزدیک به او کمک میکردند این امر به روح آزادهٔ عارف آسیب میزد و او را شرمنده میساخت.
عارف دربارهٔ روزهای تنهایی خود میگوید:
"حالا که هنگام زوال آفتاب عمر است و پایان روزگار به غفلت گذراندهٔ زندگانی است؛ که تازه دانستهام تنها دوستان من این دوتا سگ هستند که معنی وفا و محبت و دوستی را در آنها دریافتهام.[۱۰]
در سال ۱۳۰۸ عارف سر مکاتبه با زرتشتیان هند را باز کرد و برخی پژوهشهای خود را برای «سردین شاه پارسی» به هند فرستاد. زرتشتیان او را به هند دعوت کردند اما پاسخ رد داد و دیری نگذشت که از کردهٔ خود پشیمان شد.
مرگ
ویرایشبنابر تحقیق سعید پورعظیمی عارف به خلاف آنچه در همهٔ منابع نقل میشود دوم بهمن ماه درنگذشته است؛ بلکه «شنبه حوالی ساعت دوازده نیم شبِ سیام دیماه هزار و سیصد و دوازده درگذشت و شاید در ساعت آغازین بامداد یکشنبه یکم بهمن.»[۱] و در آرامگاه بوعلیسینا به خاک سپرده شد.
قصیدهها، غزلیات، مثنویها
ویرایششاهان قاجار | |
---|---|
نام | دورهٔ پادشاهی |
۱۱۷۵–۱۱۶۱ | |
بر پایه دیوان عارف قزوینی چاپ برلین:
- مرثیه اول - ۱۲۷۲ - قزوین
- مرثیه دوم - ۱۲۷۲ - قزوین
- مرثیه سوم - ۱۲۷۴ - قزوین
- راز دل - ۱۲۷۷ - رشت
- خم دو طرّه - ۱۲۷۷ - قزوین
- قافیه سالار دل - ۱۲۸۲ - اول فروردین تهران
- بلای هجر - ۱۲۸۲ - تهران
- سفر بیخبر - ۱۲۸۲ - تهران
- اندیشه وصل - ۱۲۸۲ - قزوین
- درد عشق - ۱۲۸۲ - تهران
- مس قلب در اکسیر - ۱۲۸۲ - قزوین
- بوسه و جان - تهران - ۱۲۸۴
- شکنج طرّه - ۱۲۸۶ - تهران
- گیسوی نگار - ۱۲۸۷ - تهران
- هاله زلف - ۱۲۸۷ - تهران
- عوض اشک - ۱۲۸۵ - تهران
- مرا هجرت کشد - ۱۲۸۵ - تهران
- شرمسار دیده - ۱۲۸۶ - تهران
- خوش به گریه - ۱۲۸۶ - تهران
- شاه فراری - ۱۲۸۸ - تهران
- شهر عشق - ۱۲۸۸ - مرداد ماه تهران
- حکایت هجران - ۱۲۸۸ - گرگان رود طوالش - ۱۲۸۸
- پیام آزادی - ۱۲۸۸ - تهران
- زنده باد - ۱۲۸۸ - تهران
- وادی عشق - ۱۲۸۸ - تهران
- مرگ دوست - ۱۲۸۹ - تهران
- دست به دامان - ۱۲۸۹ - تهران
- رغم چشم - ۱۲۸۹ - تهران
- غزل اول - پارتی زلف - ۱۲۹۰ - تهران
- غزل دوم - خیانت به وطن - ۱۲۹۰ - تهران
- دشمن خونی خسروان - ۱۲۹۰ - تهران
- مراد دل - ۱۲۹۰ - پائیز تهران
- کیفر بد کار - ۱۲۹۰ - تهران
- یا مرگ یا آزادی (دربارهٔ اولتیماتوم به روسها) - ۱۲۹۰ - تهران
- بمیرم یا نمیرم - ۱۲۹۰ - تهران
- عهد با جانان - ۱۲۹۱ - تهران
- غم تن - ۱۲۹۱ - تهران
- غزل اول، زاهدان ریایی - واعظان دروغی - ۱۲۹۲ - تهران
- غزل دوم، بیداری دشمن - غفلت دوست - ۱۲۹۲ - تهران
- حال دل - ۱۲۹۲ - اصفهان
- دل خوار کرد - ۱۲۹۲ - اصفهان
- بی هنری و تن آسایی - ۱۲۹۳ - تهران
- لباس مرگ - ۱۲۹۴ - تهران
- فتنه رقیب - ۱۲۹۴ - تهران
- جور - ۱۲۹۴ - قصر شیرین
- دیدار طاق کسری - ۱۲۹۵ - بغداد (مدائن)
- یادگار کاوه - ۱۲۹۵ - سالهای تبعید
- فضولی - ۱۲۹۶ - دوران تبعید استانبول (دوره تبعید)
- تیغ زبان - پردههای ریا - ۱۲۹۶ - استانبول (دوره تبعید)
- تمدن بیترتیب نسوان - سفر نیمه راه - ۱۲۹۶ - استانبول (دوره تبعید)
- سلیمان نظیف - ۱۲۹۶ - استانبول (دوره تبعید)
- غم غربت - ۱۲۹۷ - استانبول (دوره تبعید)
- یاد وطن - ۱۲۹۷ - استانبول (دوره تبعید)
- گدای عشق - ۱۲۹۷ - استانبول (دوره تبعید)
- آرزو - ۱۲۹۷ - استانبول (دوره تبعید)
- جمهوری عشق - ۱۲۹۷ - استانبول (دوره تبعید)
- کوی میکده - ۱۲۹۸ - تهران (به یادگار از بازگشت تبعیدیهای سیاسی ایران از استانبول و آلمان گفته شده)
- هیئت کابینه، تکیه دولت - ۱۲۹۸ - تهران
- عقده دل - ۱۲۹۸ - تهران
- فرقه بازی و جهالت - ۱۲۹۸ - تهران
- خنده پس از گریه - ۱۲۹۸ - تهران
- خوش آن زمان - ۱۲۹۸ - تهران
- ناله مرغ اسیر - ۱۲۹۸ - تهران
- به مرگ راضیم - ۱۲۹۸ - تهران
- صباح خماری - ۱۲۹۸ - اصفهان
- اصفهان در عصر صفویه - ۱۲۹۸ - اصفهان
- سپاه عشق - ۱۲۹۸ - اصفهان
- رنود و انقلاب - ۱۲۹۸- اصفهان
- در استقبال از رئیسالوزراء ۱–۱۲۹۸ - اصفهان
- در استقبال از رئیسالوزراء ۲–۱۲۹۸- اصفهان
- سلطنت نکبت - ۱۲۹۸ - اصفهان
- قصر نو - ۱۲۹۸ - اصفهان
- بیرق دشمن - ۱۲۹۸ - اراک/اصفهان
- خسرو بیگانه پرست - وکلای خائن - ۱۲۹۹ - اراک
- هجر و سفر، عارف در به در - ۱۲۹۹ اراک/اصفهان
- دل کارگر - زلف سرمایهدار - ۱۲۹۹ - اراک
- مساوات عشق - ۱۲۹۹ - اراک
- دموکرات و اعتدالی - ۱۲۹۹ - اراک
- شکایت تلخ - ۱۳۰۰ - اراک/تهران
- از زبان کلنل محمد تقی خان پسیان - ۱۳۰۰- مشهد
- دزد ترکمن - ۱۳۰۰ - مشهد
- تکمیل معارف - ۱۳۰۰ - مشهد
- رؤیای راحتی - ۱۳۰۰ - مشهد
- سر و همسر - ۱۳۰۰ - تهران/دروازه قزوین
- دلاّکیه - ۱۳۰۰ - تهران
- مرد قجر - ۱۳۰۰ - تهران
- قحط الرجال - ۱۳۰۰ - تهران
- خون کلنل - ۱۳۰۰ - تهران
- پدرنامه - ۱۳۰۰ - تهران
- خرنامه - ۱۳۰۱ - تهران. *
- بهار در دامنه الوند - ۱۳۰۱ - تهران
- از زبان پدر - ۱۳۰۱ - کُردستان
- به یاد سید ضیاء - ۱۳۰۱ - کردستان/تهران
- گریه - ۱۳۰۱- سنندج
- وطن دوستی بی چشم داشت - ۱۳۰۱- کردستان/سنندج
- در مدح حضرت مولانا علی بیرنگ - ۱۳۰۱ - همدان
- بیابانگرد - ۱۳۰۱ - یانس آباد/قزوین
- حشمت الملک - ۱۳۰۱ - تهران/کردستان
- عشق علی - ۱۳۰۱ - سنندج
- نامه - ۱۳۰۱ - سنندج
- بار فلک - ۱۳۰۱ - کردستان
- در رثاء ثقةالاسلام - ۱۳۰۱ - سنندج
- شکوه - ۱۳۰۱ - سنندج
- طره زلف پریشان - ۱۳۰۱ - سنندج
- همای سعادت - ۱۳۰۱ - سنندج
- فلفلحلحح - ۱۳۰۱ - سنندج/همدان
- جار و مجور - ۱۳۰۱ - تهران -
- مینو و مینا - ۱۳۰۱ - تهران
- دزد انتخاب نکن - ۱۳۰۱ - تهران
- آتش وطن - ۱۳۰۱ - همدان
- غزل پوشالی - ۱۳۰۱ - تهران
- صدای ناله مظلوم - ۱۳۰۲ - تهران
- مژه و نیشتر - ۱۳۰۲ - تهران
- خواب و خیال - ۱۳۰۲ - تهران
- صبح شد باز - ۱۳۰۲ - تهران
- ستاره صبح - ۱۳۰۲ - تهران
- غزلهای جمهوری - ۱۳۰۲ - تهران
- آتش جمهوری - ۱۳۰۳ - تبریز
- عشق آذربایجان - ۱۳۰۳ - تبریز.
- ستایش تبریز - ۱۳۰۳ - تبریز.
- درویش بیابانی - ۱۳۰۳ - تبریز
- داد حسنت به تو - ۱۳۰۳ - تبریز
- نتوان گفت - ۱۳۰۴ - تبریز
- پیام سروش - ۱۳۰۴ - تبریز/تهران
- خانه به دوش - ۱۳۰۴ - تهران
- استقبال از غزل دوخامحمد - ۱۳۰۵ - اراک
- در انتقاد رضاشاه - ۱۳۰۵ - بروجرد
- تربیت روزگار - ۱۳۰۶ - همدان
- اسیر سال و ماه و هفته - ۱۳۰۷ - همدان
- عارف در بوستان - ۱۳۰۷ - همدان
- نور صبح معارف - ۱۳۰۷ - همدان
- دودمان دل - ۱۳۰۷ - همدان
- احترام ایرانی - ۱۳۰۸ - همدان
- زرتشت - ۱۳۰۸ - همدان.
- پاسخ به رضا شاه - ۱۳۰۸ - همدان
- نثار وطن - ۱۳۰۹ - همدان
- میهمان سفارت - ۱۳۰۹ - همدان
- ای حضرت شفق - ۱۳۰۹ - همدان
- پاسخ به معاندان - ۱۳۰۹ - همدان
- لعنت - ۱۳۰۹ - همدان
- در استقبال غزل شهریار - ۱۳۱۰ - همدان
- کوی یار - ۱۳۱۰ - همدان
- حاجی بی عقیده - ۱۳۱۱ - همدان
- همدان - ۱۳۱۱ - همدان
- خودکشی - ۱۳۱۱ - همدان
- خوشا شیراز - ۱۳۱۱ - همدان
- ای زن نادان دهاتی - ۱۳۱۱ - همدان
- تیر دعا - ۱۳۱۱ - همدان
- رشک آفتاب - ۱۳۱۱ - همدان
- میهمان وطن - ۱۳۱۱ - همدان
- پائیز عمر شد - ۱۳۱۱ - همدان
- حرف آخر - ۱۳۱۱ - همدان
- تیمورتاش نامه - ۱۳۱۱ - همدان
- شهر عشق و آوارگی - ۱۳۱۱ - همدان
- کوی عشق - ۱۳۱۱ - همدان
- جهل و فقر - ۱۳۱۲ - همدان
- تاریخ قزوین - ۱۳۱۲ - همدان
- اجنبی از خانه بیرون کن - ۱۳۱۲ - همدان
- سرّ دل - ۱۳۱۲ - همدان
- غم دوست - ۱۳۱۲ - همدان
- بیماری عشق - ۱۳۱۲ - همدان
- نازم آن دست - ۱۳۱۲ - همدان
- تو باشی من.. - ۱۳۱۲ -همدان
- بد نمیشد - ۱۳۱۲ - همدان
تصنیفها
ویرایش- از خون جوانان وطن لاله دمیده – آواز دشتی [۱]
- دیدم صنمی، سرو قدی، روی چو ماهی – آواز افشاری – ۱۲۶۵
- ای امان از فراقت امان – دستگاه شور – ۱۲۷۵ (همزمان با ورود مشروطه خواهان به تهران)
- نمیدانم چه در پیمانه کردی – آواز افشاری
- نکنم اگر چاره دل هرجایی را – آواز افشاری – ۱۲۷۶
- افتخار همه آفاقی و منظور منی – دستگاه سهگاه - (برای افتخارالسلطنه - دختر ناصرالدین شاه)
- توای تاج، تاج سر خسروانی – آواز افشاری – ۱۲۷۷ - (برای تاج السلطنه - دختر ناصرالدین شاه)
- هنگام میفصل گل و گشت چمن شد – آواز دشتی - (به مناسبت افتتاح دورهٔ دوم مجلسشورایملیایران)
- دل هوس سبزه و صحرا ندارد – آواز ابوعطا
- نه قدرت که با وی نشینم، نا طاقت که جز وی ببینم – آواز افشاری
- ننگ آن خانه که مهمان ز سر خوان برود – آواز دشتی – ۱۲۸۸ - (به مناسبت اخراج مورگان شوستر آمریکایی از ایران)
- باد فرحبخش بهاری وزید – آواز بیاتزند
- بلبل شوریده فغان میکند – دستگاه ماهور – ۱۲۸۹
- گریه را به مستی بهانه کردم – دستگاه شور – ۱۲۸۷
- از کفم رها شد مهار دل – آواز افشاری – ۱۲۸۸
- ترک چشمش ار فتنه کرد راست – آواز ابوعطا – ۱۲۹۴
- چه شورها که من به پا ز شاهناز میکنم – دستگاه شور – ۱۲۹۵
- بماندیم ما، مستقل شد ارمنستان – دستگاه سهگاه –۱۲۹۷
- جان برخی آذربایجان باد – آواز دشتی – ۱۲۹۷ (برای آذربایجان - در جواب تفرقه افکنان پانترکیسم)
- شانه بر زلف پریشان زدهای، بهبه و به – آواز دشتی –۱۲۹۷
- رحمای خدای دادگر کردی نکردی – آواز بیاتزند – ۱۲۹۷
- امروزای فرشتهٔ رحمت بلا شدی – آواز افشاری – ۱۲۹۹
- گریه کن که گر سیل خون گری ثمر ندارد – آواز دشتی – ۱۳۰۰ (به مناسبت مرگ کلنل محمد تقیخان پسیان)
- تا رخت مقید نقاب است – آواز بیاتاصفهان – ۱۳۰۱
- ای دست حق پشت و پناهت بازآ – دستگاه شور – ۱۳۰۰(برای سید ضیا)
- گو به ساقی کز ایاغی ترکی و ماغی
- چه آذرها به جان از عشق آذربایجان دارم – ۱۳۰۳ (به یاد ستارخان و باقر خان)
- باد خزانی زد ناگهانی، کرد آنچه دانی – دستگاه شور - ۱۳۰۳
در آثار هنرمندان
ویرایش- احمد آقالو در سریال شهریار به ایفای نقش عارف قزوینی پرداخت.
جستارهای وابسته
ویرایشپانویس
ویرایش- ↑ ۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲ «سعید پورعظیمی، افسانهٔ تبعید عارف قزوینی، بخارا، فروردین و اردیبهشت ۱۴۰۰، شمارهٔ ۱۴۲».
- ↑ «دانشنامهٔ تاریخ معماری و شهرسازی ایرانشهر». وزارت راه و شهرسازی. بایگانیشده از روی نسخه اصلی در ۶ اکتبر ۲۰۱۹. دریافتشده در ۱۰ اکتبر ۲۰۱۹.
- ↑ دیوان عارف قزوینی. انتشارات جاویدان. ۱۳۵۷. فصل تاریخ حیات عارف به قلم خودش. ص ۸۱ تا ۹۷
- ↑ «مذاکرات جلسه ۵۱ دوره سوم مجلس شورای ملی نهم شعبان ۱۳۳۳».[پیوند مرده]
- ↑ «سعید پورعظیمی، شأن نزول عارفنامه، بخارا، آذر و دی ۱۳۹۹، شمارهٔ ۱۴۰».
- ↑ شهر شعر عارف، ص ۲۵۶
- ↑ شهر شعر عارف، ص ۳۲۲
- ↑ دیوان عارف، ص ۴۶۶
- ↑ «سعید پورعظیمی، دلایل انزوای عارف قزوینی براساس مناسبات او با معاصرانش». نقد ادبی: دانشگاه تربیت مدرس. مقاله 5، دوره 8، شماره 29، بهار 1394، صفحه 117-141. بایگانیشده از اصلی در ۳۰ نوامبر ۲۰۱۶. تاریخ وارد شده در
|تاریخ=
را بررسی کنید (کمک) - ↑ دیوان عارف، ص ۴۶۱
منابع
ویرایش- هزارسال شعر فارسی/به انتخاب جعفر ابراهیمی و دیگران. - تهران: کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، ۱۳۸۰.
- تصنیفهای عارف، ارشد تهماسبی، مؤسسه فرهنگی هنری ماهور۱۳۷۵